سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
شنبه 90 مرداد 29 :: 9:49 صبح ::  نویسنده : ایرج گلشنی

 

خانواده در انسانیت:

انسان با انسانیت خود انسان است و لاغیر. انسان ماندن منوط به انسانیت است و انسانیت عبارت است از قواعد، حریم ها و روابطی که فطرت، عقل و احساسات پاک انسان برای او تعریف می کند. این رو، هر چه که در چارچوبی از فطرف، عقل و احساسات پاک بشری و شهوت مقدس که ضامن بقای نسل است باشد، عملی انسانی  و غیر آن غیر انسانی است.

خانواده یکی از حریم هایی است که با فطرت، تعقل و احساسات پاک بشری شکل یافته که از همان انسانیت دفاع نماید. خانواده از یک سو ساخته و پرداخته ‌ی انسانیت انسان  واز سوی دیگر نگهبان و نگهدارنده‌ی انسانیت انسان و حتی تکامل دهنده‌ی ان است.

از این سبب است که انسان تا در ذات خود انسان است، به خانواده گرایش دارد و خانواده از آن جا که بر آمده از انسانیت انسان است، در جهت همان انسانیت به کار گرفته می شود.

اگر بخواهیم ضد ارزش‌هایی را رواج دهیم که با ذات انسانی انسان ها منافات دارد، در ابتدا باید زمینه را آماده کرد و برای فراهم آوردن زمینه لزوما باید دست آورد انسانیت انسان را که انسانیتش پشت آن در برابر ضد ارزش ها سنگر گرفته است را از میان برداشت و آن چیزی نیست جز خانواده.

خانواده در عرفان:

 هدف از خلقت بشر، تعالی روح و  تکامل انسان است. تعالی و تکاملی که فقط در سایه‌ی زوجیت امکان ‌پذیر است.

در کائنات هیچ یکی نیست و هر چه هست دو و بیشتر است. اما پایه‌ی تکامل لزوما بر زوجیت و دویی نهاده شد ه الا خدای کریم که واحد است و تنها استثنای ممکن است.

در عالم نبات، جماد، حیوان و انسان بی‌استثنا، تکامل بر مبنای زوجیت و ترکیب و تلفیق مواد و اجزاست و هیج وجود خارجی با یک عبارت و یک جزء وجود ندارد. حتی اتم که کوچکترین عنصر شناخته شده تا امروز است خود دارای ترکیبی از نوترون و الکترون است. به عبارتی خانواده ی اتم خود اعضایی دارد که با ترکیب مناسب آن اجزا، جهان به شکل کنونی ظاهر می شود و در صورت هر گونه جداسازی این خانواده، می‌شود انتظار تخریبی بزرگ و انحطاطی قطعی داشت.

خانواده که از ازدواج دو کس به وجود می‌آید، بی شک مسیری است به سوی تعالی روح و تکامل انسان که از این حیث حائز اهمیت فراوان است.

 خانواده و روانشناختی:

انسان تنها، موجودی سست، بی ریشه و بدبخت است. نه کسی دارد که دلش هوای کسی کند، نه معیاری که به خاطر آن آدابی رعایت کند،‌نه التجاه و پناهی که به آن تکیه کند و نه امید و آرزویی که به خاطر آن زندگی کند.

فهم ارزش خانواده در گرو درک مصیبت‌های انسان تنهاست. انسانی که گاه به همه تعلق دارد و عین حال به جایی بند نیست و به کسی تعلقی ندارد. انسانی که هر آن در معرض یأس مطلق قرار دارد. انسانی که آماده است که از هر سو بیفتد چون از هیچ سو به جایی متصل نیست.

خانواده مهمترین پایگاه نشر امواج مثبت، تقویت کننده های روانی و افزایش امنیت و آرامش و اعتماد به نفس و عزت نفس افراد است که در صورت از میان رفتن، تولید و انتشار مثبت‌ها در زندگی فردی به شدت کاهش می یابد و فرد به سمت خود باختگی پیش می رود  که در این صورت انحراف آن آسان و بهره برداری از آن در جهت افکار شیطانی امکان‌پذیر خواهد بود.

 خانواده و جامعه شناختی:

نه تنها جوامع با خانواده هسته گذاری و آغاز می شوند بلکه با وجود آن،‌جامعه به معنی واقعی پایدار می ماند و هویت اشخاص هم به رسمیت شناخته شده و پایدار می‌ماند.

بدون خانواده فرد به سمت الیناسیون و تبدیل شدن به چیزی غیر از آن چه هست پیش می رود و به دلیل بی‌هویتی، در تضاد با خود و دیگر افراد، با از دست دادن توان و استعداد زندگی اجتماعی، موجب فساد و تباهی خواهد شد.

جامعه زمانی ممکن است که بر اساس قواعد دینی، تفاهم های فردی و قراردادهای اجتماعی، مجموعه ای از افراد بتوانند کنار هم قرار گیرند و با هم به سر برند. خانواده که علاوه بر همه معیارها از پارامترهای احساسی و عاطفی هم بهره مند است، کوچکترین، با ثبات‌ترین و شریف‌ترین و آشناترین جامعه است که اگر از میان برداشته یا تضعیف شود، دیگر اجتماعات و جوامع که در حقیقت برآیندی از نها د خانواده هستند منهدم خواهند شد. چه وقتی خانواده بمیرد، مرگ دیگر اجتماعات گروه ها و جوامع آسان تر خواهد بود چون حس انسان نسبت به آنها گرایش کمتری در قیاس با خانواده دارد.

 

خانواده و ادبیات کهن ملل:

جستاری کوتاه در ادبیات و فرهنگ و تمدن کهن ملل به خوبی نشان می دهد که انسان‌های همه ی اعصار به خانواده اهمیت بسیاری می دادند. حتی در امریکای سده ی پیش، خانواده از اهمیت چنانی برخوردار بود که بدون آن زندگی میسر نبود.

آن چه امروز در امریکای جدید می گذرد، نه تفکر قبایل اولیه و ساکنان ابتدایی بلکه تفکر و اندیشه ی صهیونیسمی است که حاکمیت پیدا کرده است و در حال شکستن آخرین مقاومت های آخرین بازماندگان خانواده های اصیل است تا با انهدام مرکز مقاومت، نفوذ خود بر روح و جسم و جان همه اقشار جامعه امریکا را محقق کند. صهیونیسم برای تمام جهان چنین فکری در سر دارد و برای ان بسیار تلاش می کند.

استحکام خانواده در آیین کهن بشری به شدت جلوه گر است تا جایی که مکاتب را به سوی خود کشید ه و در خود هضم می‌کرده است. اهمیت به خانواده در اولویت کار افراد بوده و برای حفظ خانواده دست به هر اقدامی می زدند بر ع کس امروز که بسیاری از ضد ارزش‌ها در خانواده ها امری عادی و حتی اولیات زندگی و ارتباط دو موجود مانند ارتباط عاطفی و کلامی و جنسی به حداقل ممکن رسیده است و روز به روز به کاهش نهاده است. آن چه دنیای متجدد امروز ی با ابزاری به نام تکنولو‍ژی جایگزین خانواده کرده است، سهمگین تر از آن ست که بتوان تصورش را کرد و در صورتی که جوامع امروزی حرکتی جدی و بسیار قوی انجام ندهند، امیدی به وجود خانواده به معنی واقعی نخواهد بود و گرفتار شدن به وضعیت امریکا و بخصوص اروپا و بخصوص کشوری مانند ایتالیا دور از ذهن نیست. یعنی زندگی با جمعیتی بزرگ به جای زندگی با کانون محدود اما گرم خانواده.

 انهدام خانواده و اهداف دشمنان ایران اسلامی:

تجربه ی تجزیه‌ی خانواده ها در کشورها مختلف به خصوص در کشورهای اروپایی نشان داد که یکی از موثرترین روش‌های تخریب اجتماعات و نابودی اتحاد ملی و به چالش کشیدن نسل‌های آینده و ایجاد امکان هر گونه تغییر و دگرگونی در افکار،‌عقاید و باورهای یک اجتماعی و انحراف و تحریف فرهنگ و تمدن آن، همانا تجزیه‌ی خانواده به افرادی مجزا و بی هویت است.

با این تجربه بزرگ که طی پنجاه سال اخیر به شدت هر چه تمام تر آثار و نتایج خود را بروز داد، دشمنان انقلاب اسلامی به طرز مشهود و محسوسی کمر همت بسته اند تا خانواده را در ایران از میان بردارند.

نفوذ به درون خانواده ها از یک سو و دور ساختن اعضای خانواده از سوی دیگر از استراتژی های مهم دشمنان است در حالی که بی توجهی برنامه‌های کلان ملی به صیانت از خانواده آن گونه که انتظار می رود، باعث تسهیل در نفوذ و تسریع در جداسازی اعضاست به نحوی که به سرعت هویت و قواره ی خانواده در ایران نیز دگرگون خواهد شد.

افزایش نامتناسب سن ازدواج، نگرانی جوانان از ازدواج و ترس  از آن، افزایش چشمگیر نسبت دختر ازدواج نکرده به پسران. فشارهای مالی. عدم ارتباط صحیح برای آشنایی و ازدواج از سر هیجان تا رفتار عقلایی از جمله ی مهمترین مشکلات و مصیب‌ت های خانواده امروز است که در سطح ملی تقریبا هیچ استراتژی مشخصی برای مواجه با آن وجود ندارد.

مهمترین اشکال نبود استرات‍ژی ملی است که در لوای آن همه ارکان و دستگاه ها و نهادها هم جهت عمل کنند. نبود همجهتی ضمن تحلیل امکانات و بودجه ملی گاه باعث تضادها و تعارض ها می شود که در این رابطه شاید تشکیل یه شورای عالی ملی که تمامی فعالیت ها در سطح کشور در دستگاه های دولتی و غیر دولتی را یک کاسه کند، امری ضروری باشد.




موضوع مطلب :


شنبه 90 مرداد 29 :: 9:47 صبح ::  نویسنده : ایرج گلشنی

تأملی در خانواده

مقدمه:

»خانواده« به عنوان مهمترین رکن جامعه ی بشری، پدید آورنده‌ی نظامات اجتماعی است که می‌تواند از بین برنده‌ی همان نظام هم باشد.

به عبارتی، آن چه خانواده به عنوان هسته‌ی جوامع بشری به وجود آورده است، خود نیز می‌تواند آن را از میان بردارد؛ از این رو، خانواده یک نهاد استرات‍ژیک است و از آثار و تبعات گوناگونی برخوردار است.

در تحکیم وحدت ملی، انسجام ملی، بهبود مستمر وضعیت اخلاقی و رفتار شهروندان و تقویت ارکان یک کشور و بر عکس، در تضعیف وحدت ملی، گسیختگی ملی و انحطاط دائم و افول وضعیت اخلاقی شهروندان و سست شدن ارکان یک جامعه، خانواده اساسی‌ترین نقش ممکن را به عهده دارد و مانند شمشیری دو دم عمل می کند که اگر به نفع قوم یا جامعه‌ای باشد آن را به اوج می‌رساند و اگر علیه قوم یا جامعه ای باشد آن را به انحطاط می‌کشاند.

نتیجه این که این ابزار استراتژیک به جد هم مورد توجه مکاتب صالح و انسانی بوده و هم مورد تأکید دشمنان آن جوامع. دشمن می‌داند با به لرزه در آوردن ستون های خانواده و از هم پاشیدن آن، تمامی جامعه را می‌لرزاند و می‌تواند شاهد فروریختن یک جامعه باشد.

 

استراتژی های خانواده:

خانواده را با دو استراتژی تقویتی و تخریبی می توان به خاطر آورد. دو گروه دوست و دشمن هر یک با یک استراتژی مشخص به خانواده اندیشیده و در باب آن اقدام می‌کنند.

جوامع نوعدوست و انسانی استراتژی تقویت خانواده و جوامع ضد بشری، استراتژی تخریب خانواده را با شدت هر چه تمام تر به کار می‌بندند. آن می‌داند که در سایه‌ی تقویت خانواده‌ها و استحکام درونی افراد می‌تواند به سوی تعالی و تکامل حرکت کند و این می‌داند با زدودن خانواده می‌تواند از جوامع، فرهنگ ها و شخصیت‌های بی‌هویتی به دست آورد که در هر روش و رویه، پیرو باشند و می‌تواند نظام برده‌داری مدرنی بر آنها حاکم نماید.

 

خاانواده در قرآن:

خدای کریم(عز و جل) بارها در باب خانواده سخن گفته و به تشکیل و صیانت از آن امر فرموده است. از این رو، علاوه بر اثبات اهمیت نظام خانواده در اسلام، صیانت از آن امری تکلیفی می‌شود و بی‌توجهی به آن می‌تواند بی‌توجهی به امر خدای کریم(عز و جل) تلقی گردد.

خدای حکیم در چندین مورد در قرآن کریم، به خانواده تأکید داشته و لذا تلاش دشمنان در تضعیف نهاد خانواده را باید عناد آنها در برابر خدای عز و جل بر شمرد و از این رو،‌صیانت در خانواده در منظر قرآن:

اقدام در جهت اطاعت و اجرای امر خدای عز و جل است

جهاد د راه خدا در مبارزه با کفر و الحاد و در افتادن با دشمنان خداست.

 

خانواده در عقلانیت:

عقل بشری در ذات خود نه با استدلال شهوانی بلکه با تأکید بر عقل آدمی، خانواده را یکی از عالی‌ترین ترکیب های بشری دانسته و می‌داند. ه رچند برخی فلاسفه مانند افلاطون- تبصره‌هایی به اصالت خانواده زدند و کسانی مانند گروه پاسداران را از داشتن خانواده منع کردند و با خواندن آنان به عنوان سگ نهگبان،‌ استدلال کرد که خانواده باعث تعلق خاطر می‌شود و در حالی که سگ نگهبان نباید به چیزی تعلق خاطر داشته باشد. بااین حال، اصل و اصالت خانواده را تا کنون کسی منکر نشده است. همین قطعیت داشتن اصالت خانواده در بهبود شرایط اجتماعی و جلوگیری از آسیب و مفسده است که عکس این اصل را به اصلی جدی در جنگ‌های امروزین تبدیل کرده است که عدم وجود خانواده به معنی تباهی یک فرهنگ و تمدن است و لذا برای در افتادن با تمدن های بزرگی مانند ایران اسلامی باید به نهاد خانواده حمله آورد و آن را از دم تیغ گذراند تا مابقی جامعه تسلیم و خود به خود تخریب شود.

 

خانواده و فطرت بشری:

خانواده به معنی ازدواج و ترکیب دو انسان از فطریات و ذاتیات بشری است . انسان به ما هو انسان و بدون هیچ دخل و تصرف و بی وجود هر مکتب و مسلک، در نهاد خود به خانواده آن هم به صورت انحصاری تعلق و گرایش داشته و دارد. خانواده زمانی ممکن است که حریم هایی برای آن بتوان تعریف کرد و گرنه ارتباطات معمول انسانی که بی حد و مرز اتفاق می افتد بی شک چیزی در مقابل با خانواده است .

فطرت بشر چنان است که حریمی داشته باشد و در این حریم افراد خاصی را راه دهد و کنار هم قرار دهد و روابط بین آنها و خود و آنها را نیز تعریف کند و آن را خانواده نام می‌نهد. هر چیزی غیر از این با فطرت بشری سر سازگاری ندارد و ایجاد آن به معنی زدودن نهاد و فطرت بشری است و این به معنی خلق موجود جدیدی است که دیگر ماهیت انسانی ندارد و یا تغییر نهاد آدمی است که آن را باز به موجودی جدید مبدل می کند که ما بحثی در باب آن نداریم چرا که تأکید ما بر انسان و انسان ماندن انسان است.

 




موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 مرداد 12 :: 10:42 صبح ::  نویسنده : ایرج گلشنی

دعا، مناجات و نیایش فارغ از تفاوت هایشان، در پیشگیری از آسیب های اجتماعی و وقوع جرم، نقش برجسته و حیاتی دارند به نحوی که افراط در همین نکته است که ضمن به وجود آوردن مکاتب متعدد مانند درویشی و صوفی گری، بازار رمالی و جن گیری زا داغ و بستر اندیشه های افراطی و شیطانی را فراهم کرده و می کند.

بی هیچ شکی تمام ملل جهان، در هر زمانی و مکانی که بوده اند و خواهند بود، با دعا و نیایش ارتباط دارند و خواهند داشت. تنها تفاوت در دو نکته است:‌اول این که کمیت دعا و نیایش ها در روزگار و اعصار متفاوت است و دوم در چند و چون معبودی که دعا می شود ، اختلاف وجود دارد اما در اصل دعا و نیایش تفاوتی نیست.

البته کمیت و کیفیت دعا خود به خود جریان ساز است و باعث به وجود آمدن سبک ها، آیین ها، دین ها و... می شود. آن جا که پای دین اسلام به میان می اید، چند نکته بروز و ظهور بالایی دارد:

اول: دعا و نیایش فقط به بارگاهی می ارزد که رفیع ترین باشد.

دوم:‌ تعادل در دعا و نیایش و ذکر ، اهمیت برجسته ای دارد.

سوم: دعا در جهت مثبت سیر می کند و علاوه بر فرد، جمع را نیز از نعمت برخوردار می کند.

اما دعا فقط بعد تعبدی ندارد. نیت قرب الهی، اصل و اساس دعا و هر امر انسانی و دینی است،  اما دعا فقط برای تقرب به خدا نیست و می تواند نعمات دنیوی را هم شامل شود. به همین خاطر، بررسی دعا از منظر غیر دینی هم قابل طرح است. لذا دعا و نیایش در دنیا به صورت علمی مورد بررسی قرار گرفته و نتایج شگرفی حاصل آمده است.

دانشگاه ها و دانشمندان بزرگی روی این موضوع و ارتباط فیزیکی آن کار کرده اند و همگی به یک نقطه ی مشترک رسیده اند که دعا در انسان آثار روحی، روانی و حتی فیزیکی موثری به جای می گذارد. علاقه مندان می توانند این گروه از تحقیقات را از طریق نت جستجو  و مطالعه کنند.

دعا با تقویت نرون های مثبت و ایجاد فضای سالمی از احساسات ، تأثیرات باورنکردنی بر جسم، روان و روح می گذارد . برخی محققان معتقدند که به ثبت آثار دعا به صورت عکس نائل آمده اند. کتاب فوق طبیعت یکی از اسنادی است که ده ها مورد را اشاره و ثبت کرده است.

همچنین، نفرین در ایجاد آثار منفی در افراد از ابعاد گوناگون موثر است و دعا مانند سپری است که مانع از نفوذ تیرهای زهرآگین نفرین می شود.

مطالعه در باب دعا، باور دعا را در ما تقویت می کند و باعث می شود:

* در همه حال یاد خدا باشیم و این از گناه پیشگیری می کند

* در همه حال دارای روحیه ای مثبت و امیدوار باشیم و این از ناامیدی، یاس و افسردگی پیشگیری می کند.

* به پدیده ها نگاه مثبت داشته باشیم تا از بیماری های روحی و روانی در امان باشیم.

تحقیقات آلکسیس کارل در باره ی نیاش که تحت همین عنوان در ایران ترجمه و منتشر شده است، برای شروع مطالعه در باره دعا مفید است و نیز اثر بسیار شیرین و خواندنی دکتر شریعتی هم تحت عنوان نیایش خواندنی است و خواندنش در ماه رمضان می چسبد.

 




موضوع مطلب :


دوشنبه 90 مرداد 3 :: 10:18 صبح ::  نویسنده : ایرج گلشنی

این نوشتار در حقیقت جوابیه ای به وبلاگ ره آورد است که برای دیگر دوستان هم می تواند مفید باشد.

گاهی نوع بیان یا تفکر ما فمینیستی است حتی اگر  نیت و قصد آن را نداشته باشیم.

حتما عنایت دارید که فمینیست یک تفکر است که گر چه پاره های مختلف دارد اما در ذات خود یکی است. اخیرا طی سال های اخیر مفهوم و مفوله ای تحت عنوان فمینیسم اسلامی هم مطرح شده است که البته بیشتر شبیه طنز و یک شوخی اجتماعی است تا حقیقت معنایی آن. بالاخره هر چیزی با اسلام اگر جمع شود، فمینیسم با اسلام جمع شدنی نیست.

اما ماهیت و تفکر فمینیست که اول: جسمیت و دوم جنسیت و سوم تجزیه ی اجناس است، هر جا باشد فمینیست است. فمین ها که شاخ و گوش ندارند که به بلندی و درازی آن بگوییم فمینیسم یا چیز دیگر. هر جا برای تعریف از انسان، جسم و جنس و تفکیک  و مقایسه ی این ها در میان باشد، نگاه نگاه فمینیستی است. مشکل درک این نکته این است که فمینیست را فقط برای زن ها به کار می برند و مقابل آن را برای مردها نساخته اند! به هر تقدیر، هر تفکری غیر از تفکر انسانی انسان، تفکر فمینیستی است و لاغیر.

در موضوعیت جسم و جنس آن جاست که به هر عنوان( هر عنوان حتی اسلام و ...) جسم زن و مرد را ملاک محاسبات فکری قرار داده و به تفکیک آنها از یکدیگر بپردازیم . با قواعد اخیر اگر بگوییم جسم مرد و زن نباید به هم نزدیک شود و هرد دو باید از هم دور شوند یا دیوار بینشان کشید یا... این می شود اسلامی! و اگر بگوییم جسم دخترها و زنها در خطر سو استفاده مردهاست و مردها زن ها را فقط برای جسمشان می خواهند و باید زن ها جسم خود را از مردها دریغ کنند و به مردها نزدیک نشوند، می شود فمینیسم. آن هم از نوع دبواری اش که رپ و هوی متال می شود نتیجه اش.

اما اگر جنسیت را ملاک قرار دهیم و چون این می زاید منشاء خلقت شود و دیگری چون نمی زاید منشاء نوکری، یا چون این نر است و قوی بشود منشاء صلابت و آن چون ماده است و ضعیف بشود ضعیبه ی توی خانه و این چون جنسش لطیف است بشود خدای زیبایی و آن ... این نگاه جنسیتی که دو جنس را به خاطر جنسیت آنها از هم تفکیک می کند و به خاطر جنس آنها را متفاوت می کند می شود فمینیسم. ثناگوی زن شدن برای این که منشا تربیت است و ستایش دختران که مادران آینده اند و باید برنامه ی خاصی برای آنها باشد و این حرفها می شود فمینیسم. فمینیسم که شاخ و گوش نمی خواهد. می‌خواهد؟

فقط یک جا فمینیسم نمی شود و آن جایی است که موضوع های جسم و جنس و تفکیک اجناس نباشد. یعنی هم مرد مهم باشد هم زن. هم پسر هم دختر. به عبارت بهتر، فقط یک چیز می شود غیر فمینیسم و آن انسان است . ملاک انسان بودن انسانیت اوست نه نر و ماده بودنش. نر و ماده فکر کردن می شود فمینیسم. الان خیلی از کتاب ها و برنامه ها و حرف ها در ایران فمینیستی است تا اسلامی ولی چون فکر می کنند که چون مسلمانند یا ایرانی اند یا ... پس حرفهایشان فمینیستی نیست.

آیه و حدیث هم اگر با ذهنیات جنس و جسم و تضاد جناس باشد هم فمینیستی است. لذا آن چه در قران کریم مهم است فضیلت تقواست و زوجیت اجناس برای تکامل. قرآن کریم هرگز موضوع زن و مرد را مجزا مطرح نکرده و بی مقدمه از هیچیک تعریف نکرده و در هر شرایطی برای هر دو یک معیار برتری قرار داده است و آن تقواست. این اسلام است و غیر آن هر چه هست اسلام نیست. تأکید یک سویه به یک جنس، چیزی جز تفکر فمینیستی نیست که اغلب ناخودآگاه و بر اساس شرایط زمان و مکان گرفتار آن هستیم بی آن که خود بدانیم چه می کنیم و چه می گوییم. گفتم که فمینیسم شاخ و گوش ندارد که فکر کنیم لابد باید شاخ گوزنی از جایی در بیاید و بگوییم آن فمینیسم  است. خیر! فمینیسم یک تفکر است بر اساس تعریف انسان بر اساس جسم و جنس و تفکیک این دو. هر جا چنین باشد، فمینیسم هما ن جاست. چه از در تعریف و تمجید جنسی بر آید و چه از سر تخریب و تحقیر آن. هر جا نگاه یک سویه به سراغ یکی از اجناس رفت، حتما وارد دنیای تفکر فمینیستی شده است. بی هیچ شکی.

   




موضوع مطلب :



دلیل
درباره وبلاگ

اندیشه، حد و مرز ندارد و تا آن جا که دلیلی برای بودن وجود داشته باشد، اندیشه فراتر از آن وجود خواهد داشت و برای این بودن دلیل ها خواهد داشت تا نتیجه ی آن شدنی شایسته باشد.
پیوندها
www.shereno.com">شعر نو
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 12
کل بازدیدها: 199225