دوشنبه 90 آبان 16 :: 5:36 عصر :: نویسنده : ایرج گلشنی
نذر باران کرده بودی، عشق را پیدا کنی؟ با نم باران، دلی را واله و شید ا کنی؟ آن نم باران تویی، احساس در باران تویی چون تویی باران، دگر خواهی چه را پیدا کنی؟ تا که دل ها غم زدایند از ضمیر روزگار گر بباری خوشترست تا صبر تا فردا کنی مر نمی بینی فصول رنجش دل های سرد؟ فصل ها شد سال ها تا عشق را حاشا کنی؟ آی باران، آی باران، گر بباری عشق را جان و دل را پاک تر،از دامن لیلا کنی ور نباری، زرد می گردد نهالی در حیات خاک می میرد. بمیرد، جور باگل ها کنی از دلم بشنو، بیـا یک بارش پر شور را نذر کن تقدیم به آواز بلبل ها کنی غزلی از ایرج گلشنی موضوع مطلب : دلیل درباره وبلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 23
بازدید دیروز: 12
کل بازدیدها: 212408
|
||||