شنبه 90 اردیبهشت 10 :: 5:31 عصر :: نویسنده : ایرج گلشنی
q کوهن و ناکامی منزلتی q کوهن مدعی است که فرزندان طبقات فرودست که مثل دیگر هم سن و سالان خود از طبقات متوسط جامعه به مدرسه می روند و در آنجا با ارزش های طبقات متوسط آشنا و طالب منزلت های اجتماعی مقبول می شوند، در رقابت با همکلاسان طبقات بالاتر خود، در می مانند، ناکام و تحقیر می شوند و می بازند. به نظر کوهن ، این فرزندان شکست خورده محروم از مدارس مروج ارزش های طبقات برخوردار به همسایگی های محروم خود بازمی گردند و برای جبران ناکامی خود در رقابت برای دست یابی به منزلت ، «خرده فرهنگ » بزهکاری ای تأسیس می کنند که نظام ارزشی آن درست نقطه مقابل نظام ارزشی طبقات برخوردار و فعالیت و رقابت در آن برای آن ها ثمربخش است (کوهن ، 1955). q از نگاه کوهن ، ناهمسازی اهداف و ابزار موردنظر مرتن به خودی خود به کج رفتاری نخواهد انجامید، جز اینکه متغیر مداخله گری چون سرخوردگی و ناکامی منزلتی به معادله اضافه شود. به بیان دیگر کوهن و مرتن هر دو فرض کرده اند که اعضاء طبقه پایین بیش از دیگران احتمال دارد که در فعالیت های نابهنجار مشارکت کنند، چون جامعه نمی تواند به آن ها کمک کند که به آرزوهای خود دست یابند. بنابراین اگر مرتن مدعی بود که شکاف بین اهداف و ابزار موجب کج رفتاری است ، کوهن می گوید شکاف بین اهداف و ابزار به واسطه ناکامی منزلتی موجب کج رفتاری می شود (کوهن ، 1995). q برطبق نظریه برچسب زنی ، انحراف به عنوان فرایندی توجیه می شود که توسط آن برخی مردم موفق می شوند برخی دیگر را منحرف تعریف کنند. این نظریه بر نسبی بودن انحراف تأکید دارد و ادعا می کند که یک شخص یا یک عمل زمانی انحرافی می شود که «برچسب» انحراف توسط دیگران بر آن زده شده باشد. طرفداران این نظریه عمدتاً ادوین لمرت (???? و ????) و هوارد بکر (????) خاطرنشان می سازند که هر کس زمانی در زندگی خود به نوعی رفتار انحرافی دست زده است. اکثر این گونه رفتارها در مقوله انحراف اولیه قرار می گیرد. یعنی نوعی ناهمنوایی که موقتی است و از روی کنجکاوی و آزمایشی عمل شده و به سادگی قابل اختفاء می باشد. یک منحرف اولیه ممکن است کسی باشد که یک داروی غیرمجاز یا قاچاق را امتحان می کند که «ببیند چطور است». q (ادامه صفحه قبل) چنانچه اعمال انحرافی آنان توسط افراد مهم دیگری مانند دوستان، والدین، کارفرمایان یا حتی پلیس و دادگاه علنی و آشکار گردد، خطاکار در این صورت با این واقعه طوری روبه رو می شود که به گفته هارولد فینگل (????) «مراسم بی آبرویی» نامیده می شود. در این مراسم شخص، محکوم به عمل انحرافی می شود، سرزنش و یا شاید مجازات می گردد و مجبور می شود که به برتری اخلاقی محکوم کنندگان اعتراف نماید. از همه مهمتر شخص اکنون برچسب «بدکاره»، «غیرعادی»، «کلاهبردار» و «معتاد به مواد مخدر» را از دیگران دریافت می دارد. بقیه مردم نیز پس از این با خطاکار برحسب همین برچسبها واکنش نشان می دهند. در نتیجه شخص آگاهانه یا ناآگاهانه این برچسب را می پذیرد و تصویری جدید از خود می سازد و به رفتار مناسب با آن شروع می کند. اکنون رفتار شکل انحراف ثانویه پیدا می کند یعنی ناهمنوایی مداوم توسط کسی که برچسب انحراف را قبول کرده است. q (ادامه صفحه قبل) با توجه به نظریه برچسب زنی، احتمال تکرار عمل انحرافی در صورت برچسب زدن افزایش می یابد و به تعبیر اروینگ کافمن (????) شخص «داغ خورده» می شود و این اشخاص داغ خورده در اثر ارزش گذاریهای منفی دیگران از یک «هویت فاسد» برخوردار می شوند. (هیتز، 1383صص188-186) q ضرورت قضا زدایی، جرم زدایی و زندان زدایی به عنوان یک پیشگیریِ فرهنگی و روانشناختی!!
موضوع مطلب : دلیل درباره وبلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 84
بازدید دیروز: 116
کل بازدیدها: 212988
|
||||