سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
شنبه 90 مرداد 29 :: 9:49 صبح ::  نویسنده : ایرج گلشنی

 

خانواده در انسانیت:

انسان با انسانیت خود انسان است و لاغیر. انسان ماندن منوط به انسانیت است و انسانیت عبارت است از قواعد، حریم ها و روابطی که فطرت، عقل و احساسات پاک انسان برای او تعریف می کند. این رو، هر چه که در چارچوبی از فطرف، عقل و احساسات پاک بشری و شهوت مقدس که ضامن بقای نسل است باشد، عملی انسانی  و غیر آن غیر انسانی است.

خانواده یکی از حریم هایی است که با فطرت، تعقل و احساسات پاک بشری شکل یافته که از همان انسانیت دفاع نماید. خانواده از یک سو ساخته و پرداخته ‌ی انسانیت انسان  واز سوی دیگر نگهبان و نگهدارنده‌ی انسانیت انسان و حتی تکامل دهنده‌ی ان است.

از این سبب است که انسان تا در ذات خود انسان است، به خانواده گرایش دارد و خانواده از آن جا که بر آمده از انسانیت انسان است، در جهت همان انسانیت به کار گرفته می شود.

اگر بخواهیم ضد ارزش‌هایی را رواج دهیم که با ذات انسانی انسان ها منافات دارد، در ابتدا باید زمینه را آماده کرد و برای فراهم آوردن زمینه لزوما باید دست آورد انسانیت انسان را که انسانیتش پشت آن در برابر ضد ارزش ها سنگر گرفته است را از میان برداشت و آن چیزی نیست جز خانواده.

خانواده در عرفان:

 هدف از خلقت بشر، تعالی روح و  تکامل انسان است. تعالی و تکاملی که فقط در سایه‌ی زوجیت امکان ‌پذیر است.

در کائنات هیچ یکی نیست و هر چه هست دو و بیشتر است. اما پایه‌ی تکامل لزوما بر زوجیت و دویی نهاده شد ه الا خدای کریم که واحد است و تنها استثنای ممکن است.

در عالم نبات، جماد، حیوان و انسان بی‌استثنا، تکامل بر مبنای زوجیت و ترکیب و تلفیق مواد و اجزاست و هیج وجود خارجی با یک عبارت و یک جزء وجود ندارد. حتی اتم که کوچکترین عنصر شناخته شده تا امروز است خود دارای ترکیبی از نوترون و الکترون است. به عبارتی خانواده ی اتم خود اعضایی دارد که با ترکیب مناسب آن اجزا، جهان به شکل کنونی ظاهر می شود و در صورت هر گونه جداسازی این خانواده، می‌شود انتظار تخریبی بزرگ و انحطاطی قطعی داشت.

خانواده که از ازدواج دو کس به وجود می‌آید، بی شک مسیری است به سوی تعالی روح و تکامل انسان که از این حیث حائز اهمیت فراوان است.

 خانواده و روانشناختی:

انسان تنها، موجودی سست، بی ریشه و بدبخت است. نه کسی دارد که دلش هوای کسی کند، نه معیاری که به خاطر آن آدابی رعایت کند،‌نه التجاه و پناهی که به آن تکیه کند و نه امید و آرزویی که به خاطر آن زندگی کند.

فهم ارزش خانواده در گرو درک مصیبت‌های انسان تنهاست. انسانی که گاه به همه تعلق دارد و عین حال به جایی بند نیست و به کسی تعلقی ندارد. انسانی که هر آن در معرض یأس مطلق قرار دارد. انسانی که آماده است که از هر سو بیفتد چون از هیچ سو به جایی متصل نیست.

خانواده مهمترین پایگاه نشر امواج مثبت، تقویت کننده های روانی و افزایش امنیت و آرامش و اعتماد به نفس و عزت نفس افراد است که در صورت از میان رفتن، تولید و انتشار مثبت‌ها در زندگی فردی به شدت کاهش می یابد و فرد به سمت خود باختگی پیش می رود  که در این صورت انحراف آن آسان و بهره برداری از آن در جهت افکار شیطانی امکان‌پذیر خواهد بود.

 خانواده و جامعه شناختی:

نه تنها جوامع با خانواده هسته گذاری و آغاز می شوند بلکه با وجود آن،‌جامعه به معنی واقعی پایدار می ماند و هویت اشخاص هم به رسمیت شناخته شده و پایدار می‌ماند.

بدون خانواده فرد به سمت الیناسیون و تبدیل شدن به چیزی غیر از آن چه هست پیش می رود و به دلیل بی‌هویتی، در تضاد با خود و دیگر افراد، با از دست دادن توان و استعداد زندگی اجتماعی، موجب فساد و تباهی خواهد شد.

جامعه زمانی ممکن است که بر اساس قواعد دینی، تفاهم های فردی و قراردادهای اجتماعی، مجموعه ای از افراد بتوانند کنار هم قرار گیرند و با هم به سر برند. خانواده که علاوه بر همه معیارها از پارامترهای احساسی و عاطفی هم بهره مند است، کوچکترین، با ثبات‌ترین و شریف‌ترین و آشناترین جامعه است که اگر از میان برداشته یا تضعیف شود، دیگر اجتماعات و جوامع که در حقیقت برآیندی از نها د خانواده هستند منهدم خواهند شد. چه وقتی خانواده بمیرد، مرگ دیگر اجتماعات گروه ها و جوامع آسان تر خواهد بود چون حس انسان نسبت به آنها گرایش کمتری در قیاس با خانواده دارد.

 

خانواده و ادبیات کهن ملل:

جستاری کوتاه در ادبیات و فرهنگ و تمدن کهن ملل به خوبی نشان می دهد که انسان‌های همه ی اعصار به خانواده اهمیت بسیاری می دادند. حتی در امریکای سده ی پیش، خانواده از اهمیت چنانی برخوردار بود که بدون آن زندگی میسر نبود.

آن چه امروز در امریکای جدید می گذرد، نه تفکر قبایل اولیه و ساکنان ابتدایی بلکه تفکر و اندیشه ی صهیونیسمی است که حاکمیت پیدا کرده است و در حال شکستن آخرین مقاومت های آخرین بازماندگان خانواده های اصیل است تا با انهدام مرکز مقاومت، نفوذ خود بر روح و جسم و جان همه اقشار جامعه امریکا را محقق کند. صهیونیسم برای تمام جهان چنین فکری در سر دارد و برای ان بسیار تلاش می کند.

استحکام خانواده در آیین کهن بشری به شدت جلوه گر است تا جایی که مکاتب را به سوی خود کشید ه و در خود هضم می‌کرده است. اهمیت به خانواده در اولویت کار افراد بوده و برای حفظ خانواده دست به هر اقدامی می زدند بر ع کس امروز که بسیاری از ضد ارزش‌ها در خانواده ها امری عادی و حتی اولیات زندگی و ارتباط دو موجود مانند ارتباط عاطفی و کلامی و جنسی به حداقل ممکن رسیده است و روز به روز به کاهش نهاده است. آن چه دنیای متجدد امروز ی با ابزاری به نام تکنولو‍ژی جایگزین خانواده کرده است، سهمگین تر از آن ست که بتوان تصورش را کرد و در صورتی که جوامع امروزی حرکتی جدی و بسیار قوی انجام ندهند، امیدی به وجود خانواده به معنی واقعی نخواهد بود و گرفتار شدن به وضعیت امریکا و بخصوص اروپا و بخصوص کشوری مانند ایتالیا دور از ذهن نیست. یعنی زندگی با جمعیتی بزرگ به جای زندگی با کانون محدود اما گرم خانواده.

 انهدام خانواده و اهداف دشمنان ایران اسلامی:

تجربه ی تجزیه‌ی خانواده ها در کشورها مختلف به خصوص در کشورهای اروپایی نشان داد که یکی از موثرترین روش‌های تخریب اجتماعات و نابودی اتحاد ملی و به چالش کشیدن نسل‌های آینده و ایجاد امکان هر گونه تغییر و دگرگونی در افکار،‌عقاید و باورهای یک اجتماعی و انحراف و تحریف فرهنگ و تمدن آن، همانا تجزیه‌ی خانواده به افرادی مجزا و بی هویت است.

با این تجربه بزرگ که طی پنجاه سال اخیر به شدت هر چه تمام تر آثار و نتایج خود را بروز داد، دشمنان انقلاب اسلامی به طرز مشهود و محسوسی کمر همت بسته اند تا خانواده را در ایران از میان بردارند.

نفوذ به درون خانواده ها از یک سو و دور ساختن اعضای خانواده از سوی دیگر از استراتژی های مهم دشمنان است در حالی که بی توجهی برنامه‌های کلان ملی به صیانت از خانواده آن گونه که انتظار می رود، باعث تسهیل در نفوذ و تسریع در جداسازی اعضاست به نحوی که به سرعت هویت و قواره ی خانواده در ایران نیز دگرگون خواهد شد.

افزایش نامتناسب سن ازدواج، نگرانی جوانان از ازدواج و ترس  از آن، افزایش چشمگیر نسبت دختر ازدواج نکرده به پسران. فشارهای مالی. عدم ارتباط صحیح برای آشنایی و ازدواج از سر هیجان تا رفتار عقلایی از جمله ی مهمترین مشکلات و مصیب‌ت های خانواده امروز است که در سطح ملی تقریبا هیچ استراتژی مشخصی برای مواجه با آن وجود ندارد.

مهمترین اشکال نبود استرات‍ژی ملی است که در لوای آن همه ارکان و دستگاه ها و نهادها هم جهت عمل کنند. نبود همجهتی ضمن تحلیل امکانات و بودجه ملی گاه باعث تضادها و تعارض ها می شود که در این رابطه شاید تشکیل یه شورای عالی ملی که تمامی فعالیت ها در سطح کشور در دستگاه های دولتی و غیر دولتی را یک کاسه کند، امری ضروری باشد.




موضوع مطلب :


شنبه 90 مرداد 29 :: 9:47 صبح ::  نویسنده : ایرج گلشنی

تأملی در خانواده

مقدمه:

»خانواده« به عنوان مهمترین رکن جامعه ی بشری، پدید آورنده‌ی نظامات اجتماعی است که می‌تواند از بین برنده‌ی همان نظام هم باشد.

به عبارتی، آن چه خانواده به عنوان هسته‌ی جوامع بشری به وجود آورده است، خود نیز می‌تواند آن را از میان بردارد؛ از این رو، خانواده یک نهاد استرات‍ژیک است و از آثار و تبعات گوناگونی برخوردار است.

در تحکیم وحدت ملی، انسجام ملی، بهبود مستمر وضعیت اخلاقی و رفتار شهروندان و تقویت ارکان یک کشور و بر عکس، در تضعیف وحدت ملی، گسیختگی ملی و انحطاط دائم و افول وضعیت اخلاقی شهروندان و سست شدن ارکان یک جامعه، خانواده اساسی‌ترین نقش ممکن را به عهده دارد و مانند شمشیری دو دم عمل می کند که اگر به نفع قوم یا جامعه‌ای باشد آن را به اوج می‌رساند و اگر علیه قوم یا جامعه ای باشد آن را به انحطاط می‌کشاند.

نتیجه این که این ابزار استراتژیک به جد هم مورد توجه مکاتب صالح و انسانی بوده و هم مورد تأکید دشمنان آن جوامع. دشمن می‌داند با به لرزه در آوردن ستون های خانواده و از هم پاشیدن آن، تمامی جامعه را می‌لرزاند و می‌تواند شاهد فروریختن یک جامعه باشد.

 

استراتژی های خانواده:

خانواده را با دو استراتژی تقویتی و تخریبی می توان به خاطر آورد. دو گروه دوست و دشمن هر یک با یک استراتژی مشخص به خانواده اندیشیده و در باب آن اقدام می‌کنند.

جوامع نوعدوست و انسانی استراتژی تقویت خانواده و جوامع ضد بشری، استراتژی تخریب خانواده را با شدت هر چه تمام تر به کار می‌بندند. آن می‌داند که در سایه‌ی تقویت خانواده‌ها و استحکام درونی افراد می‌تواند به سوی تعالی و تکامل حرکت کند و این می‌داند با زدودن خانواده می‌تواند از جوامع، فرهنگ ها و شخصیت‌های بی‌هویتی به دست آورد که در هر روش و رویه، پیرو باشند و می‌تواند نظام برده‌داری مدرنی بر آنها حاکم نماید.

 

خاانواده در قرآن:

خدای کریم(عز و جل) بارها در باب خانواده سخن گفته و به تشکیل و صیانت از آن امر فرموده است. از این رو، علاوه بر اثبات اهمیت نظام خانواده در اسلام، صیانت از آن امری تکلیفی می‌شود و بی‌توجهی به آن می‌تواند بی‌توجهی به امر خدای کریم(عز و جل) تلقی گردد.

خدای حکیم در چندین مورد در قرآن کریم، به خانواده تأکید داشته و لذا تلاش دشمنان در تضعیف نهاد خانواده را باید عناد آنها در برابر خدای عز و جل بر شمرد و از این رو،‌صیانت در خانواده در منظر قرآن:

اقدام در جهت اطاعت و اجرای امر خدای عز و جل است

جهاد د راه خدا در مبارزه با کفر و الحاد و در افتادن با دشمنان خداست.

 

خانواده در عقلانیت:

عقل بشری در ذات خود نه با استدلال شهوانی بلکه با تأکید بر عقل آدمی، خانواده را یکی از عالی‌ترین ترکیب های بشری دانسته و می‌داند. ه رچند برخی فلاسفه مانند افلاطون- تبصره‌هایی به اصالت خانواده زدند و کسانی مانند گروه پاسداران را از داشتن خانواده منع کردند و با خواندن آنان به عنوان سگ نهگبان،‌ استدلال کرد که خانواده باعث تعلق خاطر می‌شود و در حالی که سگ نگهبان نباید به چیزی تعلق خاطر داشته باشد. بااین حال، اصل و اصالت خانواده را تا کنون کسی منکر نشده است. همین قطعیت داشتن اصالت خانواده در بهبود شرایط اجتماعی و جلوگیری از آسیب و مفسده است که عکس این اصل را به اصلی جدی در جنگ‌های امروزین تبدیل کرده است که عدم وجود خانواده به معنی تباهی یک فرهنگ و تمدن است و لذا برای در افتادن با تمدن های بزرگی مانند ایران اسلامی باید به نهاد خانواده حمله آورد و آن را از دم تیغ گذراند تا مابقی جامعه تسلیم و خود به خود تخریب شود.

 

خانواده و فطرت بشری:

خانواده به معنی ازدواج و ترکیب دو انسان از فطریات و ذاتیات بشری است . انسان به ما هو انسان و بدون هیچ دخل و تصرف و بی وجود هر مکتب و مسلک، در نهاد خود به خانواده آن هم به صورت انحصاری تعلق و گرایش داشته و دارد. خانواده زمانی ممکن است که حریم هایی برای آن بتوان تعریف کرد و گرنه ارتباطات معمول انسانی که بی حد و مرز اتفاق می افتد بی شک چیزی در مقابل با خانواده است .

فطرت بشر چنان است که حریمی داشته باشد و در این حریم افراد خاصی را راه دهد و کنار هم قرار دهد و روابط بین آنها و خود و آنها را نیز تعریف کند و آن را خانواده نام می‌نهد. هر چیزی غیر از این با فطرت بشری سر سازگاری ندارد و ایجاد آن به معنی زدودن نهاد و فطرت بشری است و این به معنی خلق موجود جدیدی است که دیگر ماهیت انسانی ندارد و یا تغییر نهاد آدمی است که آن را باز به موجودی جدید مبدل می کند که ما بحثی در باب آن نداریم چرا که تأکید ما بر انسان و انسان ماندن انسان است.

 




موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 مرداد 12 :: 10:42 صبح ::  نویسنده : ایرج گلشنی

دعا، مناجات و نیایش فارغ از تفاوت هایشان، در پیشگیری از آسیب های اجتماعی و وقوع جرم، نقش برجسته و حیاتی دارند به نحوی که افراط در همین نکته است که ضمن به وجود آوردن مکاتب متعدد مانند درویشی و صوفی گری، بازار رمالی و جن گیری زا داغ و بستر اندیشه های افراطی و شیطانی را فراهم کرده و می کند.

بی هیچ شکی تمام ملل جهان، در هر زمانی و مکانی که بوده اند و خواهند بود، با دعا و نیایش ارتباط دارند و خواهند داشت. تنها تفاوت در دو نکته است:‌اول این که کمیت دعا و نیایش ها در روزگار و اعصار متفاوت است و دوم در چند و چون معبودی که دعا می شود ، اختلاف وجود دارد اما در اصل دعا و نیایش تفاوتی نیست.

البته کمیت و کیفیت دعا خود به خود جریان ساز است و باعث به وجود آمدن سبک ها، آیین ها، دین ها و... می شود. آن جا که پای دین اسلام به میان می اید، چند نکته بروز و ظهور بالایی دارد:

اول: دعا و نیایش فقط به بارگاهی می ارزد که رفیع ترین باشد.

دوم:‌ تعادل در دعا و نیایش و ذکر ، اهمیت برجسته ای دارد.

سوم: دعا در جهت مثبت سیر می کند و علاوه بر فرد، جمع را نیز از نعمت برخوردار می کند.

اما دعا فقط بعد تعبدی ندارد. نیت قرب الهی، اصل و اساس دعا و هر امر انسانی و دینی است،  اما دعا فقط برای تقرب به خدا نیست و می تواند نعمات دنیوی را هم شامل شود. به همین خاطر، بررسی دعا از منظر غیر دینی هم قابل طرح است. لذا دعا و نیایش در دنیا به صورت علمی مورد بررسی قرار گرفته و نتایج شگرفی حاصل آمده است.

دانشگاه ها و دانشمندان بزرگی روی این موضوع و ارتباط فیزیکی آن کار کرده اند و همگی به یک نقطه ی مشترک رسیده اند که دعا در انسان آثار روحی، روانی و حتی فیزیکی موثری به جای می گذارد. علاقه مندان می توانند این گروه از تحقیقات را از طریق نت جستجو  و مطالعه کنند.

دعا با تقویت نرون های مثبت و ایجاد فضای سالمی از احساسات ، تأثیرات باورنکردنی بر جسم، روان و روح می گذارد . برخی محققان معتقدند که به ثبت آثار دعا به صورت عکس نائل آمده اند. کتاب فوق طبیعت یکی از اسنادی است که ده ها مورد را اشاره و ثبت کرده است.

همچنین، نفرین در ایجاد آثار منفی در افراد از ابعاد گوناگون موثر است و دعا مانند سپری است که مانع از نفوذ تیرهای زهرآگین نفرین می شود.

مطالعه در باب دعا، باور دعا را در ما تقویت می کند و باعث می شود:

* در همه حال یاد خدا باشیم و این از گناه پیشگیری می کند

* در همه حال دارای روحیه ای مثبت و امیدوار باشیم و این از ناامیدی، یاس و افسردگی پیشگیری می کند.

* به پدیده ها نگاه مثبت داشته باشیم تا از بیماری های روحی و روانی در امان باشیم.

تحقیقات آلکسیس کارل در باره ی نیاش که تحت همین عنوان در ایران ترجمه و منتشر شده است، برای شروع مطالعه در باره دعا مفید است و نیز اثر بسیار شیرین و خواندنی دکتر شریعتی هم تحت عنوان نیایش خواندنی است و خواندنش در ماه رمضان می چسبد.

 




موضوع مطلب :


دوشنبه 90 مرداد 3 :: 10:18 صبح ::  نویسنده : ایرج گلشنی

این نوشتار در حقیقت جوابیه ای به وبلاگ ره آورد است که برای دیگر دوستان هم می تواند مفید باشد.

گاهی نوع بیان یا تفکر ما فمینیستی است حتی اگر  نیت و قصد آن را نداشته باشیم.

حتما عنایت دارید که فمینیست یک تفکر است که گر چه پاره های مختلف دارد اما در ذات خود یکی است. اخیرا طی سال های اخیر مفهوم و مفوله ای تحت عنوان فمینیسم اسلامی هم مطرح شده است که البته بیشتر شبیه طنز و یک شوخی اجتماعی است تا حقیقت معنایی آن. بالاخره هر چیزی با اسلام اگر جمع شود، فمینیسم با اسلام جمع شدنی نیست.

اما ماهیت و تفکر فمینیست که اول: جسمیت و دوم جنسیت و سوم تجزیه ی اجناس است، هر جا باشد فمینیست است. فمین ها که شاخ و گوش ندارند که به بلندی و درازی آن بگوییم فمینیسم یا چیز دیگر. هر جا برای تعریف از انسان، جسم و جنس و تفکیک  و مقایسه ی این ها در میان باشد، نگاه نگاه فمینیستی است. مشکل درک این نکته این است که فمینیست را فقط برای زن ها به کار می برند و مقابل آن را برای مردها نساخته اند! به هر تقدیر، هر تفکری غیر از تفکر انسانی انسان، تفکر فمینیستی است و لاغیر.

در موضوعیت جسم و جنس آن جاست که به هر عنوان( هر عنوان حتی اسلام و ...) جسم زن و مرد را ملاک محاسبات فکری قرار داده و به تفکیک آنها از یکدیگر بپردازیم . با قواعد اخیر اگر بگوییم جسم مرد و زن نباید به هم نزدیک شود و هرد دو باید از هم دور شوند یا دیوار بینشان کشید یا... این می شود اسلامی! و اگر بگوییم جسم دخترها و زنها در خطر سو استفاده مردهاست و مردها زن ها را فقط برای جسمشان می خواهند و باید زن ها جسم خود را از مردها دریغ کنند و به مردها نزدیک نشوند، می شود فمینیسم. آن هم از نوع دبواری اش که رپ و هوی متال می شود نتیجه اش.

اما اگر جنسیت را ملاک قرار دهیم و چون این می زاید منشاء خلقت شود و دیگری چون نمی زاید منشاء نوکری، یا چون این نر است و قوی بشود منشاء صلابت و آن چون ماده است و ضعیف بشود ضعیبه ی توی خانه و این چون جنسش لطیف است بشود خدای زیبایی و آن ... این نگاه جنسیتی که دو جنس را به خاطر جنسیت آنها از هم تفکیک می کند و به خاطر جنس آنها را متفاوت می کند می شود فمینیسم. ثناگوی زن شدن برای این که منشا تربیت است و ستایش دختران که مادران آینده اند و باید برنامه ی خاصی برای آنها باشد و این حرفها می شود فمینیسم. فمینیسم که شاخ و گوش نمی خواهد. می‌خواهد؟

فقط یک جا فمینیسم نمی شود و آن جایی است که موضوع های جسم و جنس و تفکیک اجناس نباشد. یعنی هم مرد مهم باشد هم زن. هم پسر هم دختر. به عبارت بهتر، فقط یک چیز می شود غیر فمینیسم و آن انسان است . ملاک انسان بودن انسانیت اوست نه نر و ماده بودنش. نر و ماده فکر کردن می شود فمینیسم. الان خیلی از کتاب ها و برنامه ها و حرف ها در ایران فمینیستی است تا اسلامی ولی چون فکر می کنند که چون مسلمانند یا ایرانی اند یا ... پس حرفهایشان فمینیستی نیست.

آیه و حدیث هم اگر با ذهنیات جنس و جسم و تضاد جناس باشد هم فمینیستی است. لذا آن چه در قران کریم مهم است فضیلت تقواست و زوجیت اجناس برای تکامل. قرآن کریم هرگز موضوع زن و مرد را مجزا مطرح نکرده و بی مقدمه از هیچیک تعریف نکرده و در هر شرایطی برای هر دو یک معیار برتری قرار داده است و آن تقواست. این اسلام است و غیر آن هر چه هست اسلام نیست. تأکید یک سویه به یک جنس، چیزی جز تفکر فمینیستی نیست که اغلب ناخودآگاه و بر اساس شرایط زمان و مکان گرفتار آن هستیم بی آن که خود بدانیم چه می کنیم و چه می گوییم. گفتم که فمینیسم شاخ و گوش ندارد که فکر کنیم لابد باید شاخ گوزنی از جایی در بیاید و بگوییم آن فمینیسم  است. خیر! فمینیسم یک تفکر است بر اساس تعریف انسان بر اساس جسم و جنس و تفکیک این دو. هر جا چنین باشد، فمینیسم هما ن جاست. چه از در تعریف و تمجید جنسی بر آید و چه از سر تخریب و تحقیر آن. هر جا نگاه یک سویه به سراغ یکی از اجناس رفت، حتما وارد دنیای تفکر فمینیستی شده است. بی هیچ شکی.

   




موضوع مطلب :


سه شنبه 90 تیر 28 :: 3:25 عصر ::  نویسنده : ایرج گلشنی

پیام رسانی، نه چانه زنی

ابزارها، وسایل بسیار مفیدی برای انجام کار هستند؛ به نحوی که گاه بدون آنها امکان انجام کار مفید وجود ندارد.

شما می تواند با یک بیل مکانیکی، در هر دقیقه چند برابر چند کارگر ماهر کار کنید.

شما می توانید با قاشق و چنگال، در نهایت بهداشت و راحتی، غذا میل کنید.

شما می توانید با یک بیل، ساعت ها باغبانی کنید.                                              

شما می توانید...

اما اگر جای ابزارها و کاربرد آنها را عوض کنید، چه می شود؟ یعنی اگر بخواهیم با قاشق باغبانی کنیم و با بیل غذا بخوریم ، چه اتفاقی می افتد؟؟ بدیهی است کارمان گره می خورد، اعصابمان خراب می شود، زخمی می شویم و و و در نهایت به هدفمان نمی رسیم.

 پیامک، ابزار مفیدی است که البته ما ایرانی ها خوب کاربرد و کارکرد آن را نمی شناسیم؛ این است که همواره روحی خسته و اعصابی در هم لهیده از دست پیامک داریم. واقعیت این است که ما بیشتر با این ابزار چانه می زنیم و گاه به گفت و گوهای طولانی روی می آوریم!

اس ام اس به معنی پیام کوتاه است و نه به معنی گفت و گو های چند ساعته و نه به معنی متن های طولانی که گاه از موبایل بیرون می زند! صرف چندین دقیقه برای نوشتن یک متن بعلاوه انتظارهای زیاد و مکرر برای برگشت جواب، زمان زیادی از ما را می گیرد و عمر تلف می کند و به اقتصاد و فرهنگ لطمه می زند.

قاعده این است که از ابزار برای کاری استفاده کنیم که برای آن تولید شده است تا کارایی مناسب داشته باشد. استفاده از ابزار برای کاربردهای دیگر ، بیشتر حماقت است تا ابتکار و خلاقیت. ابتکار و خلاقیت زمانی است که با تغییر در ابزارهای موجود به ابزار جدیدی رسید که برای مقصود، کارایی بیشتری دارد و گرنه حماقت است که از یک ابزار انتظار کار دیگری داشت.

پیام رسان پارسی بلاگ هم از این قاعده مستثنی نیست.

پیام رسان پارسی بلاگ همان گونه که ا ز نامش پیداست، پیام رسان است. یعنی ابزاری برای رساندن یک پیام و نه کمتر و نه بیشتر. اما جای تعجب و البته تأسف است که برخی از دوستان این نکته ی روشن را درک نمی کنند و انتظارات بیشتری از این ابزار دارند و انگار می خواهند با بیل غذا بخورند و عجیب هم به این کار اصرار دارند!!!!

پیام رسان یعنی : پیامت را ارسال کن و برو! دیگر نه منتطر جواب طرف مقابل باش و نه به پیامی جواب بده. فقط پیام خود را بنویس و دیگر به دیگران در باره ی یک موضوع به چانه زنی و درگیری لفظی از طریق این ابزار اقدام نکن چون این ابزار ، و سیله ی مناسبی برای این کار نیست چون از سرعت بسیار کمی برای رفت و برگشت نظرها برخوردار است.

ابزار مناسب چانه زنی ، چت است و یا تلفن و... این است که وقتی جای ابزارها را عوض می کنیم، مثل قاشق و بیل، دچار مشکل می شویم:

·          اعصابش از دست پیام رسان به هم می ریزد

·          پولش پای پیام رسان هدر می شود

·          از این که دیگران برایش نظر نمی گذار ند آشوب شده است

·          از این که...

باقی را خود می دانید.

بنابر این برای جلوگیری از آسیبی که می تواند ابزار به شما بزند، بهتر است ابزار را بشناسید و در حد و اندازه ی آن ابزار و کاربردهایش از آن انتظار داشته باشید.

نکته آخر این که استفاده از این ابزارها به شخصیت آدم ها هم ربط دارد. که البته بحث در این باره بماند!!

 




موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 تیر 22 :: 3:51 عصر ::  نویسنده : ایرج گلشنی

برخی دیگر از آثار حجاب در پیشگیری از آسیب:

در بعد فردی:

·          مانع از سوء استفاده دیگران از جسم می شود

·          مانع از مزاحمت های احتمالی افراد لاابالی می شود

·          مانع از فشارهای روحی در اثر فشن و مد می شود.

·          ایجاد استقلال روحی و صلابت روانی می کند

·          فرد را صاحب یک فلسفه و یک منش می کند و او را از بی ‌ریشه‌ای می رهاند.

·          فرد را از اسارت تبلیغات می رهاند و لذ ا حجاب علاوه بر دفاع از جسم، از روان و روح هم حفاظت می‌کند.

در بعد اجتماعی:

·          باعث نزدیک شدن شکل فیزیکی انسان ها به هم می شود.

·          باعث نزدیکی آرمانی انسان های یک جامعه به یکدیگر است

·          موجب عدم تحریک جنسی نوجوانان و جوانان می شود.

·          مانع از تحریک جنسی نسل ها قبل از سن بلوغ می شود.

·          فساد و شهوت در جامعه بشری کاهش می یابد .

·          باعث افزایش امنیت اجتماعی می شود.

در بعد انسانی:

·           حجاب ماهیت انسانی دارد- و نه اسلامی یا ایرانی- لذا انسان به انسانیت خود نزدیک می شود.

·          حجاب برای انسان است- نه زن و نه مرد بلکه هر دو- و این به معنی رعایت عدالت بین انسان هاست.

·          حجاب تا حدی انسان فقیر وغنی را یکسان می‌پوشاند و باعث کاهش سطح طبقاتی است.

·          حجاب ، انسان را به راستی و درستی و هم نوع دوستی فرا می‌خواند وانسان ها را غمخوار یکدیگر می‌کند.

در بعد مدیریت اجتماعی:

·       حجاب، کنترل اجتماعی و کار مشترک را تسهیل کرده و از حواشی جلوگیری می‌کند.

·       حجاب، باعث افزایش عفت عمومی و تسهیل مدیریت اجتماعی می‌شود.

·       به کنترل آسیب های اجتماعی کمک شایانی می کند.

·       اجتماع را از خطر تبلیغ زدگی و خانواده‌ها از چشم و هم چشمی دور می‌کند.

·       حجاب ، مد و فشن را در مسیر درست قرار می دهد و باعث جلوگیری از هرز سرمایه‌های مادی و معنوی انسان ها می شود.

در بعد اخلاق و رفتار:

·           حجاب موجب رفتار حسنه و ارتباط حسنه بین انسان ها می شود.

·          حجاب با تقویب عفت و نجابت، باعث گسترش حیا می شود.

·          حجاب روابط بین انسان ها را تعریف و حد و مرز معناداری قائل می شود تا از ترکیب‌های نامتجانس و مخرب جلوگیری نماید.

·          حجاب در حقیقت رعایت عدالت بین جنس و جسم است تا هر کس در جای خود قرار گیرد و از افراط و تفریط جسم و جنس و جسم زدگی و جنس زدگی جلوگیری می‌کند تا رفتارها همواره متعادل و اخلاق‌ها همیشه نیک بماند.




موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 تیر 22 :: 3:50 عصر ::  نویسنده : ایرج گلشنی

حجاب و فشن:

آیا حجاب و فشن در مقابل هم قرار دارند؟ جواب روشن است:

الف: حجاب به هیچ وجه در مقابل فشن قرار ندارد و آن را تأیید می‌کند. به عبارتی، اگر منظور از فشن، مد روز و به روز بودن است، حجاب هم قطعا به روز بودن را تأیید می‌کند.

اما زمانی که فشن به معنی بی مبالاتی، بی‌بند وباری و حراج عفت و ناموس باشد، بی شک ، حجاب با آن سرسازگاری نخواهد داشت.

اگر حجاب را ضد فشن می‌نامند برای آن است که :الف: حجاب را مربوط به گذشته و امر ارتجاعی بخوانند

ب: حجاب را در مقابل مدرنیته، به روز شدن و تازگی قرار داده و آن را ضد تجدد و نوگرایی بدانند

ج: حجاب را مربوط به نسل های گذشته بدانند و برای نسل های جدید نهی کنند و محجبه را مانع رشد و ترقی بخوانند و او را ضد نوگرایی و پیشرفت بنامند و بدینسان او را بکوبند.

اما ، واقعیت این است که حجاب هم به شدت اهل فشن و مد و به روز شدن است؛ اما نه با تعریفی که غربی‌ها و کالج‌های مد از نوگرایی و تجدد و به روز شدن ارائه می‌کنند. حجاب، خود فلسفه ای است که برای ماعرض خود تعریف دارد. تعریف حجاب از به روز شدن هم مشخص است. حداقل این نکته مشخص است که به روز شدن به معنی لخت شدن نیست!

بی حجابی و بد حجابی باعث می شود:الف:‌ نسل ها زودتر از موعد مقرر به سن بلوغ برسند و وارد دوران تحریک جنسی شوند.

ب: قبل از حل شدن مساله ی جنسی، جنسیت عامل تحریک جسمی می شود و این تقدم فهم جنسی و جسمی بر فهم و شعور فردی و اخلاقی است و بسیار خطرناک است.

ج: چون درک مسائل جسمی و جنسی ساده تر از دیگر مسائل است، نسل ها در سن پایین وارد جنگ و درگیری ظاهر و جسم(لباس و شهوت) می‌شوند بدون آن که برای آن آماده شده باشند و در مقابل عوارض آن مصونیت یافته باشند.ه: بی حجابی(ظاهرگسیختگی)، باعث تغییر معانی واژه های مقدس مانند عشق و دوست داشتن می‌شود، چرا که بشر برای ایجاد ارتباط سعی در استفاده از کلمات احساسی و محبت آمیز می کند و لذا واژه هایی مانند عشق و دوست داشتن اولین قربانی هایی هستند که پیش پای شهوت جسم دو جنس زبح می شوند.

و: بی حجابی، جسم انسان را حراج می کند. با حراج جسم، نوبت به حراج زودرس روح و روان می‌رسد. روح و روان به بلوغ کافی برای دفاع از خود نمی‌رسند؛ لذا زودتر از واقعه و ارزان تر از فی چوب حراج می‌خورند.

ز: والدین برای نگاه‌داری فرزندان خود، بخصوص فرزندان دختر دچار استرس و عارضه‌های روانی می‌شوند. ح: و...

اما حجاب اگر باشد....:(البته منظورم حجاب واقعی است نه آن چه الان در جامعه‌ی ما به اسم حجاب حاکم است.) اگر باشد...:

 




موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 تیر 22 :: 3:41 عصر ::  نویسنده : ایرج گلشنی

 مختصری از مباحث قابل طرح در باب حجاب و عفاف و پیشگیری از آسیب‌ها

برای درک روشن این موضوع بهتر است بدانیم که حجاب و عفاف از چه ابعادی برخوردار هستند. ابتدا برای جلوگیری از پیچیدگی فهم، حجاب و عفاف را یک چیز معنا می کنیم و آن عبارت است از : حجب و عفتی که باعث پوشش مناسب و رفتار مناسب می‌شود که در نتیجه‌ی آن شخصیت سالمی از یک انسان با رفتار و منش کریمانه انتظار می رود.

حجب و عفت می‌تواند ابعاد گوناگونی داشته باشد، مانند: بعد فردی(عرفان شخصی)، بعد عمومی(رفتار اجتماعی)،

به بیان دیگر، ابعاد اخلاق فردی، منش خانوادگی و رفتار جمعی و اجتماعی را تحت تأثیر قرار می‌دهد:

در بعد فردی، حجب و عفاف برازنده ی یک ایرانی است؛ چرا که از قدیم الایام_به خصوص قبل از ظهور اسلام- هم حجاب در میان مردم ایران معنای وسیعی داشت و کاملا نهادینه بود و هم عفت از سرآمدان اخلاق ایرانی بود.

بعد از اسلام ، حجب و عفاف در ایران و جهان مورد تأیید و تأکید قرار گرفت و این گونه نیست که حجب و عفاف از اسلام آغاز شده باشد.

در بعد فردی، حجب و عفاف باعث می‌شد:

فرد(زن و مرد) خود را به نحوی بپوشانند که آثار برجسته ی بدن در مرد و زن، نمایان نباشد و به طور ذاتی و فطری نسبت به برجستگی‌های بدن خود _ به خصوص عورتین، باسن و سینه‌ها- حساس باشند و سعی کنند آن ها را از تیر رس چشم ها دور دارند.

همچنین سعی می‌کردند که آرام سخن بگویند، آرام حرکت کنند، درهنگام راه رفتن ادا و اطوار در نیاورند، در هنگام راه رفتن باسن به چپ و راست نچرخانند، با صدای زنانه یا کش دار سخن نگویند و... به طور کلی مردان ایرانی سعی می‌کردند مرد باشند و زنان هم سعی می کردند زن باشند. نه مرد به زنانگی گرایش داشت و نه زن به مردی و ذکوری. دو صفت مردانگی و زنانگی بارزه و مشخصه‌ی مردان و زنان ایرانی بود.

یکی از دلایل بزرگی که مردم ایران را به سمت اسلام راند، همین وضعیت پوشش(حجاب) و منش اخلاقی(عفت و پاکدامنی) بود. فهم مردم ایران از حجاب و عفاف تا جایی بود که مرد و زن با لباس های خاص خود، حتی ظاهر لباس کل مسلمانان را تحت تأثیر قرار داند به نحوی که چادر، به عنوان یکی از لباس ‌های اصیل ایرانی، به عنوان حجاب اسلامی مطرح شد و الان هم همان طور است. به عبارتی، بر عکس کسانی که فکر می کنند اسلام چادر آورده و به ایرانیان پوشانده، این ایرانیان بودند که چادر(ماشته) را به اسلام وارد کردند.

ایرانیان از عصر ساسانی به طور مشخص و بعد در دوران عباسیه و سپس در دوران صفویه با انتخاب رنگ سیاه برای چادر زنان، حتی رنگ را هم به اسلام تحمیل کرده‌اند و اسلام که طرفدار رنگ‌های روشن برای پوشش است و حتی سیاهی را مکروه (لباس فرعونیان) می‌داند، مجبور به اطاعت از مرام ایرانی‌ها شده است.

اما آثار این پوشش و آن منش:

منش عفت، که ریشه در حیا و نجابت دارد، باعث می‌شود:

الف: امنیت چشمی و گوشی و زبانی در میان مردم حاکم باشد.

ب: ریشه ی دوستی ها واقعی و اعتماد در بین مردم گسترش یابد و کلاهبرداری و دوز و کلک از میان برچیده شود.

ج: انسان به انسانیت خود نزدیک و نزدیک تر شود و حس گرمی میان قلب ها معنایی غیر از شهوت داشته باشد.

اما پوشش(حجاب):

الف: باعث گسترش عفت می‌شود و بر عمق و غنای آن می افزاید.

ب: موجب می‌شود که نگاه ها از جسم و شهوت به احساسات بشری و ضمیر عقلی و اخلاقی معطوف شود.

ج: موجب می‌شود حریم امن و خصوصی افراد مورد تعرض خواسته یا ناخواسته دیگران قرار نگیرد.

د: موجب می شود که فرصت طلبان و کسانی که از انسان ، فقط بدن او را بفهمند، بی توفیق بمانند.

اما چرا چنین موهبتی مورد تعارض دیگران قرار می‌گیرد و آن را ضد بشری و ضد آزادی می‌نامند؟

الف:‌خصومت با اسلام به عنوان یک مکتب الهی

ب: عدم فهم ایرانی بودن حجاب و فراموش کردن لوطی‌گری و مشتی‌گری ایرانی ها

ج: جریان سیاسی همیشه مخالف که بدون فلسفه مخالفت نمی تواند زنده بماند.

د: معرفی شدن حجاب به عنوان یک نماد سیاسی نه به عنوان یک فرهنگی ایرانی اسلامی و سوء استفاده ابزاری از حجاب

ه: منتسب کردن امر حجاب به گروهی خاص و قشر بندی کردن بین مردم_مانند حزب الله و غیر که آسیب جدی و اصلی است.

و: تبلیغات سخت و گسترده‌ی فشن به عنوان نماد مدرنیته و جا زدن حجاب به عنوان عنصر عهد عتیق!

ز: و از همه بدتر، دولتی کردن حجاب و تبلیغ حجاب و دور کردن مردم از صحنه‌ی اصلی موضوع.

و آن چه الان حجاب از آن رنج می‌برد:

الف:‌آزاد نبودن حجاب و در هم آمیختگی مومن و مشرک با انتخاب اجباری یک نوع حجاب

ب: مجبه بودن به عنوان یک امر دولتی و سیاسی به جای شخصی بودن و انتخاب بر اساس معرفت( به عبارتی، انتخاب حجاب و پوشش بیشتر امری اداری و سیاسی است تا فردی و معرفتی. این است که دوغ و دوشاب یکی شده است و مومن و مومنه و کافر و ولگرد همه تقریبا یک نوع حجاب می‌پوشند: چادر یا مانتو و معلوم هم نیست که پوشنده ی آن به آن اعتقادی دارد یا خیر؟!)

همه متهم‌اند؟؟

با وضع امروزین حجاب در جامعه، متأسفانه همه متهم اند! خوب و بد از هم قابل تشخیص نیست. معلوم نیست کسی که در زیر چادر است_ یا در زیر ریش_ آیا به آن اعتقادی دارد یا از آن برای اغراض شیطانی سوء استفاده می کند؟

کسی که چادر پوشیده آیا همان فاطمه گونه ای است که حجاب معرفت به تن دارد یا فاحشه ای که به نام حجاب خیانت خود را پنهان کرده است تا شرطه و سروان را گول بمالد و به کار خود بپردازد؟

علاوه بر استفاده ی ابزاری از حجاب، اعتبار صاحب آن زیر سوال می رود و کسی به حضرت عباس نمی تواند قسم بخورد که زیر چادر هر که هست، نجیب و عفیف و پاک است و این برای چادر و برای حجاب، آسیبی وحشتناک است.

در چنین شرایطی، حجاب نه تنها اصلاح کننده و محافظ نیست، بلکه به شدت رواج دهنده‌ی ریا، فرصت دهنده به کلک‌بازان و موجب تمسخر دین اسلام و فرهنگ ایرانی می‌شود.

این است که این فرضیه را می توان صادر کرد:

اگر حجاب آزاد بود و هر کس بر اساس شأن خود پوشش مناسب خو را انتخاب می‌کرد، معلوم بود که کی اهل چادر (ریش) است و کی نیست!!

البته معلوم نیست در صورت تحقق این فرضیه، فلسفه ی حکومت اسلامی و دولت اسلامی چه می‌شود؟!

به هر عنوان، حجاب که امری انسانی، عقلایی و اخلاقی است و برای انسان در هر جای دنیا، انسانیت می‌آورد و این اصلی خدشه ناپذیر است. حجاب و عفاف، مخالف و در برابر بی بند و باری قرار می‌گیرد و مبارزه‌ی این دو، پایان ناپذیر است.




موضوع مطلب :


شنبه 90 تیر 11 :: 3:44 عصر ::  نویسنده : ایرج گلشنی

آسیب شناسی دوستی و عشق زمانه

مهمترین آسیب دوستی و عشق زمانه، نداشتن معیار و شرط و قاعده برای دوست گزیدن، دوست داشتن و دوست شدن است. این بدان معنا نیست که انسان ذاتا دوست نمی دارد و ذاتا از دوست شدن باید هراس داشته باشد، بلکه بدان معناست که هر رابطه ای را نباید و نمی توان دوستی دانست و هر رابطه ای را هم نباید به دوست شدن تبدیل کرد. رابطه برای آشنایی است، چه آشنایی؟ آشنایی با معیارها، شرایط و شروط که اگر آنها با هم جور بودند، دوستی دیرینه رقم می خورد و اگر نه، هوایی و هوسی و چند صباحی و بعد یا فراموشی یا فاجعه.

لذا اگر همه ، برای دوست شدن و حتی دوست داشتن، سخت گیر باشند و شروطی قرار دهند و برای تحقق شروط، مبارزه و صبر کنند، بسیاری از مسائل و مصائب حل می شود. نگاهی به سخنی از لسان الغیب، سند درستی دعوی من است:

فرمود:‌

شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد

بنده طلعت آن باش که آنی دارد

شیوه ی حور و پری گر چه لطیف است ولی

خوبی آنست و لطافت که فلانی دارد

دلشنان شد سخنم تا توقبولش کردی

آری آری! سخن عشق نشانی دارد

در ره عشق نشد کس بیقین محرم راز

هر کسی برحسب فکر گمانی دارد

من هم در باب آشنا و دوست و عشق، فکری دارم. به فکر من، آن چه جناب حافظ فرمود با شرط برای آشنایی و دوستی ملازمت دارد. قرار نیست همه با هم همصحبت دل و همنیشین راز باشند. قرار نیست هر کس در هر حال با هر قاعده ای سخن از دوست و عشق و ملازمت به زبان آرد. امروزه یکی از دردهای اجتماع ما این است که هر دو کس ، بدون هیچ بررسی و تطبیق خواسته ها و نیازها و توانایی ها و علاقه‌مندی ها و... فقط به دلیل ارتباطات اجتماعی از گرایش به دوستی سخن می گویند و بدون معطلی به آن دست می زنند و این به دلیل وجو محدودیت ها ی اجتماعی امروز است که به اسم اسلام یا هر چیز دیگر، گریبانگیر مردم ما و نیز به بهانه ی ملیت و نژاد و ... گریبانگیر همه ی مردم دنیاست.

اتفاقا برای صیانت از کلمه ی دوستی و عشق (و نه محبت) و نیز صیانت از خود فرد (اندیشه ها، فکر و آرمان هایش) باید شرط و شروطی برای هر کس بر اساس «فکرش» وجود داشته باشد تا دو همجنس(از نظر احساسات، عواطف و اندیشه) در کنار هم قرار گیرند.

وقتی دو همفکر و دو هم اندیشه ای وجود نداشته باشد، چیزی جز جسم و تن باقی نمی ماند که دلیل دوستی و آشنایی و عشق کسانی باشد و این است که اول در حق عشق ظلم می شود و آن را به شهوت پرستی متهم می کنند و دوم در حق طبیعت انسان ظلم می شود که شایستگی بین دو انسان را ( به قول شریعتی : خویشاوندی دو انسان) را لگد مال می کند تا جایی که آدم وحشت می کند به کسی بگوید دوستت دارم که اگر بگوید انگار جنایت ضد بشری انجام داده است.

می فرماید:‌بنده ی آن باشد که آنی دارد. آن داشتن معنای وسیعی دارد که به فکر من، داشتن پاره ای شرط و شایستگی است. لذا هر کس لایق و شایسته ی دوست شدن و دوست بودن نیست.

می فرماید:‌

شیوه ی حور و پری گر چه لطیف است (و لطافت و زیبایی دارد ) ولی خوبی آنست و لطافت که فلانی دارد، باید به تفاوت بین خوبی و لطافت و زیبایی توجه کرد. زیبایی و خوش تیپی و خوشگلی یک چیز است که بدون خوبی کامل نیست. لذا لطافت شرط لازم است اما کافی نیست. خوبی شرط کافی است. این است که لطافت و خوبی باید کنار هم قرار گیرند. این یعنی شرط و شروط. جایی دیگر می فرماید: حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت / آری به اتفاق جهان می توان گرفت. لذا حسن و ملاحت دو چیز است و شرط موفقیت کنار هم بودن آنهاست (و این یعنی شرط . اگر این دو کنار هم قرار نگیرند موفقیتی نیست.)

می فرماید:‌سخن عشق نشانی دارد. لذا هر چیزی در هر جایی منجر به عشق نمی شود. شرط عشق، نشان(شروط) است. اگر مجموع شروط بود، دوستی و دشمنی معنا دارد و گرنه خیر.!

به هر حال،

در ره عشق نشد کس بیقین محرم راز

هر کسی برحسب فکر گمانی دارد

و گمان من این است که دوستی های امروزین را باید با شرط وشروط همراه کرد و گرنه عاقبتی نخواهد داشت و می شود ان چه که مولانا گفت:

عشق هایی کز پی رنگی بود

عشق نبود ، عاقبت ننگی بود.

 

 




موضوع مطلب :


دوشنبه 90 تیر 6 :: 9:39 صبح ::  نویسنده : ایرج گلشنی

 

پیشگیری به جای دیوار کشی(پیشگیری از عواقب دیوار!)

هر از گاهی، طرحی علم می شود که معلوم نیست از چه پشتوانه ی علمی و تحقیقی برخوردار است.! به تازگی، موضوع جنسی کردن دانشگاه ها و جدایی آقایان از خانم ها مطرح شده که اهل فکر را برای بار دیگر عمیقاً به فکر فرو می برد که به راستی این اقدام چقدر مفید و چقدر مضر است؟

ما تجارب موفقی از دیوار کشی بین آدم ها داریم: جدایی عقب اتوبوس با جلوی آن! جدایی صف نانوایی! جدایی واگن های عقب و جلوی مترو از وسط آن ! و موارد دیگر که الان به حافظه ندارم.

ما این تجارب موفق را در میان آدم ها و از قطار شهری و نانوای محله به مدارس بردیم و دیوار کشی را از آن جا آغاز کردیم. دیوار را تا انتهای ابتدایی کشیدیم، دیدیم کم است و تا پایان سیکل ادامه دادیم، دیدیم کم است و بردیم تا سال آخر دبیرستان. یک باره دیوار را تمام کردیم و دست از جنسی بازی بر داشتیم و یک باره در دانشگاه، دو جنس را روی هم تل‌انبار کردیم. تل انباری از عقده‌های روانی که طی دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان بین دو جنس ایجاد کردیم و حساسیت‌ها را به توان چند برانگیختیم، یک باره مانند ماهی های پرورشی با شلوغی و سر صدا در دریای بی در و پیکر دانشگاه روی هم ریختیم!

حالا تازگی ها به این نتیجه رسیده ایم که دیوار کذا را باید ادامه داد. ما از این دیوار کشی دو هدف بیشتر نمی توانیم داشته باشیم که باید ببینیم کدامیک را می‌توانیم محقق کنیم:

اول: رکورد شکنی در مقابل دیوار چین و ثبت رکورد جهانی به نام ایران

دوم: اشاعه‌ی فضائل اخلاقی، گسترش مبانی انسانی، توسعه‌ی اسلام و صیانت از حجاب و عفاف

من در باب هدف اول ، بسیار امیدوار هستم اما در باب هدف دوم بسیار شک دارم. شاید ضعف ایمان من هم که مانند آب و هوای این روزها بسیار فراز و فرود دارد، باعث کج اندیشی، کمی دگر اندیشی و خاصه دشمن اندیشی من شده است و نمی توانم فهم درستی از آثار مثبت این دیوار جدید داشته باشیم. برای من چند سوال لاینحل هستند شاید کسی بتواند توضیحی بدهد تا گشایش افکارم باشد:

1-     در توصیه های حضرت آقا(مد) ما با چنین رویه‌ای مواجه نیستیم. از حضرت امام(ره) هم چیزی به خاطر ندارم. آیا این دو بزرگوار در باره ی جنس گرایی و تفکیک آدم ها بر اساس جنس به این صورت دستور یا اشاره ای دارند؟

2-     گیرم که این دیوار را از ابتدایی تا دانشگاه کشیدیم، بعد چه می شود؟ بعد از دانشگاه چه می‌کنیم؟ اگر ادامه دیوار بعد از دانشگاه ضرورت ندارد، پس ضرورت فعلی چیست؟ آیا دانشگاه تنها جایی است که دو جنس می توانند کنار هم قرار گیرند؟ آیا کنار هم قرار گرفتن دو جنس در دانشگاه باعث کسر نمرات و کاهش بهره ی هوشی می شود؟ آیا ضد ارزش‌ها فقط در دانشگاه است؟ سایر اجزا و اقصی نقاط جامعه چه می شود؟ (کجا؟ همین پارک ها، همین تئاتر شهر، همین سالن های سینما، همین ...) بالاخره این دیوار ، جایی به انتها می رسد، آن جا چه می کنیم؟

3-     چرا به جای برخورد فیزیکی و اعمال سلایق فردی، به مصون سازی ، افزایش ایمان افراد، اثبات حجاب به عنوان ارزش انسان ها(مرد و زن)، احیای حیا و عفت فردی و جمعی و... نمی ‌پردازیم؟ چرا به عواقب بعد از دیوار فکر نمی کنیم و از آن پیشگیری نمی کنیم؟

عواقب بعد از دیوار:

فرض می کنیم که قبل از دیوار ما هیچ مشکلی نداریم و وجود دیوار باعث افزایش هوش دانشجویان، تمرکز آنها به درس به جای گفتگوهای عاشقانه با بغل دستی، توسعه ی علمی کشور به جای ازدواج‌های زود رس و نارس و... شویم، بعد از دیوار چه اتفاقی می افتد؟

اول: گفت و گوهای عاشقانه تبدیل به مکاتبات عاشقانه، ساخت موشک های عاشقانه و پرتاب آن از روی دیوار می شود!

دوم: عقده‌های اجناس متفاوت که قبلا از دبیرستان به دانشگاه می ریخت، با ضریب حساسیت بیشتر به بعد از دانشگاه موکول می‌شود.(در اصل ماجرا خللی وارد نمی شود و فقط زمان بروز آن به تأخیر می افتد)

سوم: مکان فساد از دانشگاه به دیگر اماکن(مخصوصا اماکن هنری و فرهنگی) جا به جا می شود که موجب افزایش کیفیت هنر و هنرمند می شود!

چهارم: ...

پنجم:...

ششم:...

و در نهایت این مهم ترین نکته است: به جایی می رسیم که می بینیم هیچ چیزی تغییر نکرده است و اصل مساله به جای خود است و ما حتی صورت مساله را هم پاک نکرده ایم ، بلکه مکان حل مساله را از دانشگاه به جای دیگری انتقال داده ایم! چه فایده؟

باز به این موقعیت بحث برانگیز می رسیم: چه باید کرد؟ بهتر نیست به جای دیوار کشی، پیشگیری و مصون سازی کنیم؟

 




موضوع مطلب :


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >   
دلیل
درباره وبلاگ

اندیشه، حد و مرز ندارد و تا آن جا که دلیلی برای بودن وجود داشته باشد، اندیشه فراتر از آن وجود خواهد داشت و برای این بودن دلیل ها خواهد داشت تا نتیجه ی آن شدنی شایسته باشد.
پیوندها
www.shereno.com">شعر نو
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 30
بازدید دیروز: 59
کل بازدیدها: 200520