سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
یکشنبه 90 اردیبهشت 11 :: 7:11 صبح ::  نویسنده : ایرج گلشنی

 

   

حدود 22 سازمان رسمی در کشور در امر پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی و وقوع جرم فعال هستند که از آن میان می‌توان به سازمان مبارزه با مواد مخدر، ورازت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونت اجتماعی پیشگیری از وقوع جرم قوه قضاییه، سازمان‌ زندان‌ها (مخصوصا درامر اصلاح مجرمین)، و... نام برد.

با وجود این همه سازمان، بند 5 از اصل 156 قانون اساسی همچنان بر زمین مانده و همت ملی در اجرای آن به وقوع نپیوسته است. هر چند که قوه قضاییه با تشکیل معاونت جدیدالتأسیسی به نام معاونت پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی و وقوع جرم اقدامی جدی دراین راستا شروع کرده است و چند ماهی است فعالیت خود را شروع کرده، اما بند 5 اصل 156 یک موضوع سازمانی نیست که یک قوه به آن بپردازد و سایر قوا نظاره گر باشند، بلکه این بند مانند سایر بندها و اصل‌ها(مانندبند4) باید از خانه‌ی ملت شروع و به همه‌ی ارکان کشور تسری یابد تا شاید بتوان اقدام مناسبی کرد و نتیجه دلخواهی بدست آورد.

با توجه به گسترش وحشتناک و بسیار فزون‌تر از نرم‌های ملی و بین‌المللی از آسیب‌ها و وقوع جرم در ایران- بخصوص تعداد غیر قابل قبول زندانیان در کشور که به مرز سیصدهزار رسیده است- نیاز به اقدامات بزرگ در سطح ملی است.

با تمام این ها، سازمان‌های موجود از سه بعد دچار آسیب هستند که آنها را برای پیشگیری از آسیب دچار مشکل و ناتوانی می‌کند:

بعد اول: عدم هماهنگی بین سازمان‌ها و عدم امکان ایجاد برایند کلی از امکانات انسانی و غیر انسانی

بعد دوم: عدم ارتباط مفید این سازمان ها با مردم و عدم همکاری با مردم در سطح وسیع

بعد سوم: عدم وجود نگرش و دیدگاه روشن و مشخص که اندیشمندان را از یاری آنها باز می دارد.

هر کدام از این ابعاد، نیاز به تشریح مشخص و مفصل دارد که امیدوارم بتوانم در آینده به تنیین آنها بپردازم.

 

 




موضوع مطلب :


شنبه 90 اردیبهشت 10 :: 5:37 عصر ::  نویسنده : ایرج گلشنی

 

 

از نگاه جامعه شناسی، رسانه های جمعی و به ویژه صنعت تبلیغات فشار زیادی را بر افرادی که ابزارهای بسیار محدودی برای دستیابی به موفقیت از مجراهای قانونی و طبیعی دارند، وارد می کند، زیرا این تبلیغات منشاء بروز حجم زیادی از مطالبات برآورده نشده با فرصت های بسیار اندک برای رسیدن به آن خواهد شد. این وضعیت موجب می شود، برخی از افراد اجتماع، دستیابی به اهداف و ارزش های رایج در جامعه را از مسیر های غیر مشروع و غیر قانونی جستجو کنند.( فرجیها ، 1385ص60 ) در این میان، رسانه ها نقشی کلیدی در تبیین شکل گیری این «فشار ناشی از خلاء هنجاری» که محرکی برای ارتکاب جرم است، ایفا می کنند. این موضوع ، تفسیر مرتون از «بی هنجاری»، شکاف میان اهداف و ارزش های فرهنگی و ابزارهای مشروع و قانونی موجود برای رسیدن به این اهداف را به خوبی آشکار می کند(Merton,1938  ).تحقیقات دیگری نیز به تشریح نقش مهم و اساسی رسانه ها در شکل گیری قلمرو بزهکاری و انحراف از طریق ایجاد عناوین جدید مجرمانه یا ایجاد تحول در میزان حساسیت نسبت به آن پرداخته اند.   (Siegel, 2003 )

رسانه ها ممکن است فعالیت های روزمره را به ویژه در مورد چگونگی گذران اوقات فراغت که فرصت هایی برای ارتکاب جرم ایجاد می کند، تغییر دهند (cohen&Felson1979 ). همچنین رسانه ها با نمایش مستمر تصاویر فریبنده و خوشایند از ارتکاب جرم و اسطوره سازی از مجرمان، کنترل های درونی را تضعیف می کنند. این امر، در نظریه های روانشناسانه در مورد مهار زدایی و حساسیت زدایی در بخش شکل گیری انگیزه ارتکاب جرم بررسی شده است. ( Reiner,2000:212 ) تخریب شخصیت زن در فیلمهای مبتذل، آمادگی روسپیان برای نمایش زننده ترین اعمال، عادی جلوه دادن خشونت بارترین روابط جنسی، نمایش مکرر صحنه های تجاوز جنسی، نمایش روابط جنسی گروهی ضرب و شتم زنان و دختران برای شهوترانی در شبکه های ماهواره ای و اینترنتی و صدها مورد دیگر، نمونه هایی بارز از ترویج بداخلاقی و روابط نامشروعِ جنسی و از بین بردن قبح آنها به شمار می آید. بدون شک، چنین روندی زمینه ساز کجروی ها، انحرافات  و خشونت های اجتماعی است، چرا که رابطه میان پخش صحنه های خشونت و شهوت و شبیه سازی ذهنی و عملی آن از جانب برخی از بینندگان، در مطالعات اجتماعی ثابت شده است.

با ظهور فناوری های نوین اطلاعاتی و ورود به عصر اطلاعات، جامعه مجازی و جهانی شدن ماهیت، میزان گسترش جغرافیایی و همچنین تعداد جرائم دست خوش تغییرات عدیده ای شده است. این تغییرات به شکل واضح اثرات خود را در فرآیند تحقق و فعلیت جرائم که مستلزم 5 پیش شرط اساسی، عنوان مجرمانه، انگیزه مجرمانه، راه های ارتکاب جرم، فرصت ارتکاب جرم و سازوکار های کنترلی است بر جای گذارده و به شکل های مختلف بر نوسانات جرم تاثیر می گذارند (فرجیها ، 1385ص 75 ). دنیای مجازی و دیجیتال شده امروز، دنیای واقعی است. رسانه ها، محیطی را خلق کرده اند که در آن می‌توان انواع و اقسام جرائم را شاهد بود. و از آنجا که محیط مجازی هیچ مرزی ندارد، مشکلات فراوانی پیش روی کنترل کنندگان این دنیا وجود خواهد داشت. فناوری های نوین اطلاعاتی با تاثیر بر پنج پیش شرط اساسی بالا نقش اساسی در تغییر کمی و کیفی جرائم دارند. در تغییر کمی، ابتدایی ترین شناختی که می توان از آمار های تبهکاری فراهم کرد، حجم تبهکاری در زمان و در مکان معین (کشور ، منطقه یا شهر) است. ( ریمون گسن ، 1370صص111- 112).

نظریه «کنترل» می گوید: افراد جز در صورتی که آموخته باشند مرتکب خلاف نشوند به گونه ای ضد اجتماعی رفتار خواهند کرد. «روک» معتقد است: «آموزش های برآمده از برنامه های مختلف رسانه نقش مهمی در رفتار فرد دارد و تعیین کننده رفتارهای آتی او نیز خواهند بود». (Rock, 1996:182)

***

یاران اهل تحقیق دریافتند که سعی کردم با استفاده از اندوخته‌ی دیگران (بخصوص استاد ارجمندم جناب آقای ا.جامی) نکات مهمی در اختیار اهلش قرار دهم تا زمینه‌های نگرش مشترک در ما به وجود آید. بدیهی است دانشجویان و دیگر اهل نگرش و تحقیق ضمن استفاده از این دیدگاه، در نقد دیدگاه موجود و محک درستی یا کژی آن با این قلم سخن خواهند گفت. 

 




موضوع مطلب :


شنبه 90 اردیبهشت 10 :: 5:34 عصر ::  نویسنده : ایرج گلشنی

  «پروفسور جفری جانسون، استاد دانشگاه کلمبیا با پژوهشی که روی 707 خانواده برای مدت 17 سال انجام داد به این نتیجه رسید که احتمال ارتکاب جرم در نوجوانانی که در 14 تا 16 سالگی حداقل 3 ساعت از روز خود را به مشاهده برنامه های تلویزیونی خشن می پردازند در بزرگ سالی بیشتر می شود. نتایج بیش از 1000 پژوهش نشان می دهد که نمایش اعمال خشونت آمیز در رسانه ها موجب رفتار پرخاشگرانه در کودکان می شود؛ به طور مثال، خشونت زمانی می تواند اثر هیجانی و عاطفی خود را از طریق تلویزیونی بر مخاطب بگذارد که از قبل انگیزه های اجتماعی  فرهنگی و اقتصادی یا حتی سیاسی آن در شخصی پدید آمده باشد. اگر نوجوانی به دنبال نمایش یک صحنه جنایی با الهام از آن، دست به ارتکاب جرمی بزند، بالطبع از قبل، آمادگی آن را داشته است و چه بسا که برنامه تلویزیونی صرفاً نحوه اجرا را به او آموخته است. به عبارت دیگر، باید پذیرفت که یک رسانه به خودی خود کمتر موجب پدید آمدن انگیزه اعمال خشونت می شود و صرفاً باید آن را محرک یا راهنمای انگیزه هایی تلقی کرد که قبلاً در روحیات مخاطبان پدیدار شده اند» (بیابانگرد، صالحی سده؛ 1385ص87).  

  «خشونت در بسیاری از رسانه ها چنان فراگیر است که گویی بر بیننده اثر انطباقی یا شرطی دارد و این ایده را پرورش می دهد که خشونت در جامعه امری معمول، طبیعی و قابل قبول است. «گاربنر» و دیگران (1978، 1980)، اطلاعاتی را ارائه   می کنند که نشان می دهد بینندگان همیشگی تلویزیون بیش از بینندگان معمولی به شانس بالای مواجهه با خشونت باور دارند و از راه رفتن در شب می ترسند، نسبت به دیگران بی اعتمادترند و معتقدند که در یک جهان خبیث زندگی می کنند» (از کمپ، 1385: 462). «در چنین اوضاع و احوالی، تلاش برای تحقق آرمان های بشری، دستیابی به امنیت و سعادت، استقرار عدالت و سایر ارزش های انسانی و اجتماعی عقیم می ماند و به جای آنها تضاد، تعارض، خشونت، خصومت، جنگ و گرایش به ضد ارزش ها و رذیلت های اخلاقی گسترش می یابند و به عبارتی، ارزش های اخلاقی رنگ می بازند.» (لرنی، 1383صص 270 -269)  

  «برخی نیز خطر بروز یک جنگ جهانی فرهنگی اطلاعاتی را گوشزد کرده اند که به دنبال گسترش فناوری های رسانه ای در سراسر جهان و مقاومت ملت ها، قومیت ها، فرهنگ ها و ادیان متعدد و متفاوت در برابر هجوم رسانه های جهانی، روز به روز نزدیک تر می شود. چند دهه پیش نیز مارشال مک لوهان کانادایی   پیش بینی کرده بود جنگ های آینده با تسلیحات جنگی و در میدان های نبرد رخ نخواهد داد. این جنگ ها با تصوراتی رخ خواهد داد که رسانه های جمعی به مردم القا می کنند» (سلطانی فر، 1384صص31 -30).  

سایرپیامدهای رسانه :  

  1- رواج فرهنگ هتک حیثیت و شرافت؛  

  2- ترویج خشونت و سکس؛  

3- شایعه سازی و به راه انداختن جنگ روانی؛

4- دروغ پردازی و نشر اکاذیب؛

5- توهین و افترا؛

6- ایجاد و افزایش بحران های فردی، ملی و فراملی؛

7- دستکاری واقعیت ها؛

8- تفرقه افکنی؛

9- منفعل شدن؛

10- تغییر دادن تدریجی نگرش افراد جامعه نسبت به یکدیگر؛

11- تلاشی خانواده ها؛

12- رکود فکری؛

13- شست و شوی مغزی افراد و کنترل افکار؛

14- تحت الشعاع قرار دادن توانمندی های انسان؛

15- خدشه دار نمودن روابط انسانی؛

16- تحمیل و تبلیغ اندیشه ها و کالاها؛

17- تشدید گرایش به زیاده خواهی و مصرف گرایی.

نظریه های روان شناسانه در مورد ایجاد انگیزه برای ارتکاب جرم نیز اغلب حکایت از تاثیر گذاری رسانه ها در این فرآیند دارند. برای نمونه، بسیاری مدعی شده اند تصاویری که از جرم و خشونت در رسانه ها ارائه می شود، یکی از شکل های«یادگیری اجتماعی» است و ممکن است افراد از رهگذر آثار تقلیدی یا تحریکی آن، با از میان بردن کنترل های درونی ناشی از مهارزدایی و حساسیت زدایی، به دلیل مشاهده مکرر تصاویر جرم و انحراف، به ارتکاب جرم ترغیب شوند   (Warthella,1995:309-11).




موضوع مطلب :


شنبه 90 اردیبهشت 10 :: 5:33 عصر ::  نویسنده : ایرج گلشنی

 

 

«تورن بری» (1987، به نقل از مک گوایر، 2006)، نظریه تعاملی را درباره بزهکاری ارائه داد که مفاهیم تبیینی الگوی الیوت را با عقاید دیگری از نظریه کنترل و نظریه یادگیری اجتماعی ترکیب کرد، وی به دنبال پاسخی برای این دو سئوال بود: 1- چگونه آزادی منجر به این می شود که افراد در مسیر الگوهای بزهکارانه قرار گیرند؟ 2- چگونه افراد می توانند فشارهای محیطی را ضعیف کنند؟ در پاسخ به این دو سئوال، تورن بری پنج متغیر تعاملی کلیدی و مهم را برای پیش بینی بزهکاری معرفی نمود: 1)دلبستگی به والدین، 2) دلبستگی به مدرسه، 3) دلبستگی به       نگرش های قراردادی، 4) همنشینی با بزهکاران همسال، 5) پذیرش ارزش ها و رفتارهای بزهکارانه. در این نظریه، تعامل متغیرهای فوق در طول زمان مورد مطالعه قرار می گیرند. تعامل این عوامل تعیین کننده شروع بزهکاری هستند.  

  «لبلانس» یک الگوی تلفیقی ارائه داد که مطابق آن بین اعمال بزهکارانه، عامل بزهکاری و بزهکاری به عنوان یک پدیده اجتماعی تمایز قائل است. وی در چشم انداز چند لایه ای خود، معادله ای را مطرح می کند که در آن سه عامل وجود دارد. این سه عامل عبارتند از: اعمال   بزهکارانه ای که تحت فشار و اضطرار انجام می گیرند (مانند حضور نگهبانان در مقابل فرصت های جرم)، الزامات درونی در دنیای مجرمین (مانند دلبستگی به دیگران و ارائه الگوهای رفتاری که مورد پذیرش همنشین های مجرم است) و تعدیل سطح جرم در جامعه به عنوان یک کل(ساختارهای فرصت قانونی، تقویت قانون و ضمانت های اجرایی در مقابل بد سازمانی و بی هنجاری های اجتماعی). تعامل این عوامل، تعیین کننده وقوع یا عدم وقوع جرم هستند. (ابوالمعالی ،1388 ، ، صص 48-49)  

  «فرینگتون» (2003) الگوی تلفیقی را ارائه داده است که نقش عوامل روانشناختی و جامعه شناختی را به طور تواًم در نظر گرفته است. این الگو بین فرآیندهای بازدارنده و انرژی دهنده تمایز قائل می شود. این فرآیندها منجر به دوری یا نزدیکی به اعمال مجرمانه می شود. همچنین این الگو، فرآیندهای درونی یا موقعیتی کوتاه مدت و فرآیندهای رشدی درازمدت را از یکدیگر متمایز می کند. فرینگتون در الگوی تلفیقی خود، از یک طرف وقایع ناکام کننده زندگی را به عنوان عوامل انرژی زای کوتاه مدت می داند که منجر به گرایش به رفتارهای ضد اجتماعی می شوند و از طرف دیگر، فرآیندهای شناختی تحریف شده را نیز مسئول گرایش به رفتارهای ضد اجتماعی کوتاه مدت می داند. در واقع، فرآیندهای شناختی معیوب، انتخاب روش های غیر منطقی و دستورالعمل های ضداجتماعی را به دنبال دارند که حاصل طرحواره های شناختی تحریف شده هستند. یکی دیگر از عوامل بازدارنده جرم از دید فرینگتون مهارت های فرد در زمینه های مختلف ارتباطی، حل مساله اجتماعی، کنترل خشم و حتی مهارت های انجام فعالیت های حرفه ای است که تفاوت نوجوانان بزهکار و عادی را در سه مولفه مهارت های ارتباطی، حل مساله اجتماعی و کنترل خشم مورد تایید قرار می دهد. از دید فرینگتون، ضعف در مهارت های مختلف، زمینه ساز گرایش به رفتارهای ضد اجتماعی می شود.

امروزه بسیاری از صاحب نظران بر این باورند که رسانه بسط دهنده جرم، جنایت و خشونت می باشد. به بیان دیگر، «رسانه ها، موجبات بروز و توسعه خشونت را فراهم آورده و جهانی خشن، ناامن و پرمخاطره را تکوین بخشیده اند. آنچه آشکار است این که رسانه ها همان طور که در ایجاد مشارکت و امنیت، نقش ایفا می نمایند، همان گونه نیز امکان دارد با تنزل قدرت انتخاب مخاطبان و تضعیف روند نهادی شدن ارزش های اجتماعی و انتقال تصورها و انگاره های از هم گسیخته، افراد جامعه را دچار تعرض ها و چندگانگی های فرهنگی و اجتماعی کنند و وفاق، مشارکت و همدلی را تبدیل به نفاق، جدایی، خشم و خصومت کنند. در چنین شرایطی، تنش، تعارض و خشونت پدیدار می گردند و هنجارها و    ارزش های پسندیده جامعه رنگ می بازند» (لرنی، 1385صص103-102).  

در واقع، رسانه ها قادرند تمام دستاورد های جنایی را به کل جامعه انتقال دهند. به واسطه جهان ارتباطات، از فناوری جدیدی برخوردار شده و این موضوع هم به این خاطر است که:  

 - رسانه ها به نشر فناوری جنایی کمک می کنند.

- رسانه ها به انتقال فناوری جنایی در همه اقشار می پردازند.

- رسانه ها به پخش فناوری جنایی در همه سال های زندگی می پردازند (ساروخانی، 1381ص 601).

«نمایش بی حد و حصر خشونت [و همچنین جرم وجنایت] در وسایل ارتباط جمعی، به ویژه تلویزیون باعث شده است که خشونت از بزرگسالی به دوره کودکی انتقال یابد و کودکان در حالی که مهارت های شناختی، ذهنی و اجتماعی لازم را برای درک، توجیه و مقابله با خشونت ندارد و تفاوتی بین واقعیت و خیال قائل نیستند با تهاجم انواع رفتار های و اعمال خشونت بار و پرخاشگرانه رو برو شوند. دنیایی که تلویزیون در ذهن کودکان ترسیم می کند، دنیایی خشن، ناامن، بدون عاطفه، مادی، زشت و پر از جنگ، نزاع و درگیری است و تا حدی به همین دلیل، امروزه سن ارتکاب جرائم و اعمال بزهکارانه و جنایی در مقایسه با گذشته، کاهش و میزان بروز و شیوع آن افزایش یافته است.» (بیابانگرد، 1385ص 86)

در سال 2001 میلادی، «اندرسون» و «براد بوشمان» با انجام پژوهشی همه جانبه اظهار داشتند نوجوانانی که از بازی های رایانه ای خشن استفاده می کنند بیش از دیگران مرتکب اعمال خشن در دنیای واقعی می شوند. آنها اعلام کردند، اثر مخرب بازی های رایانه ای ویدیویی بیش از فیلم هاست. در سال 2003 میلادی، این دو پژوهشگر اذعان داشتند موسیقی های خشن، تفکر پرخاشجویانه را در افراد بیشتر می کند و کینه جویی را در آنها افزایش می دهد.

«لئونارد ارون»، استاد دانشگاه میشیگان نیز با بررسی 856 جوان ساکن حومه شهر های بزرگ به این نتیجه رسید که احتمال ایجاد مشکل قانونی توسط پسرانی که فیلم های تلویزیونی خشن مشاهده می کنند، 8 برابر بیشتر از دیگران است. با ادامه پژوهش ها، «ارون» اعلام کرد: افرادی که در سنین آغازین دبستان و پیش از آن به برنامه های خشن صحنه های جنگ و گریز یا کشت و کشتار می دیدند در بزرگ سالی (بعد از 30 سالگی) بیشتر مرتکب جرائم جدی و آسیب رسان می شود یا در مقابل فرزند و همسرشان، اعمال خشن و بی رحمانه از خود نشان می دهند.» (بیانگرد، 1385صص 87-86)

 




موضوع مطلب :


شنبه 90 اردیبهشت 10 :: 5:32 عصر ::  نویسنده : ایرج گلشنی

بنابر نظریه پیوند افتراقی (همنشینی افتراقی)، نزدیکان و همسالان، تأثیر زیادی بر تشکیل و تقویت نگرش بزهکارانه می گذارند و فرد را به سوی بزهکاری سوق می دهند. این نظریه به محتوای اجتماعی بزهکاری توجه دارد و جایگاه اجتماعی فرد بزهکار را از حیث رابطه اش با خانواده، محل زندگی، رفقا و همسالان در نظر می گیرد. بررسی های متعدد در کشورهای مختلف، اهمیت این نظریه را در تبیین بخشی از رفتارهای بزهکارانه به اثبات رسانده است. این نظریه را دو فلور و کوئینی (1966) به این صورت فرمول بندی کردند: انگیزه، نگرش و روش بزهکارانه است که به طور مؤثر به ارتکاب مکرر جرایم می انجامد. پیوستن به بزهکاران یا جداشدن از غیر بزهکاران (پیوند افتراقی)، به فراگیری مسائلی می انجامد که در مسیر تخلف از قوانین است. مواجهه مکرر افراد با اطلاعات و مسائل مربوط به ناهنجاری و غالب بودن مطالب تشویقی درباره بزهکاری و قانون شکنی نسبت به آموزش های ضد بزهکاری، آنها را برای پذیرش بزهکاری آماده می کند. همچنین اتخاذ شیوه های کم رنگ سازی قوانین و اعتقادات سنتی جوامع در ذهن افراد و در واقع، بی اعتنا ساختن آنها نسبت به ارزش های دینی که با شنیدن مطالبی بر ضد قوانین و مشاهده مکرر بزهکاری همراه است و نیز توجیه رفتارهای بزهکارانه راه را برای بزهکاری کسانی که با چنین افرادی در یک ساختمان یا یک محله زندگی می کنند،‌ یا بر اثر کسب و کار یا تحصیل با آنها تماس پیدا می کنند،‌ هموار می کند. به عبارت دیگر،‌ ترکیب دو نظریه کنترل اجتماعی و پیوند افتراقی همراه با اثرهای متقابلی که متغیرهای مورد بررسی در هر یک از این دو نظریه بر روی یکدیگر دارند،‌ نظریه جامعی را برای تبیین بزهکاری شکل می دهد. (پرخاشگری و جرم،‌1381: ص 45)  

برگس و ایکرز و تقویت افتراقی

   رابرت برگس و رانلد ایکرز براساس نظریه تقویت در روان شناسی که می گوید ادامه یا توقف هر نوع رفتاری بستگی به تشویق یا مجازات دارد، یعنی تشویق موجب ادامه رفتاری خاص و مجازات باعث توقف آن خواهد شد، نظریه سادرلند را مورد سؤال قرار داده اند. به بیان دیگر این دو مدعی اند که صرف پیوند با کج رفتاران کسی را کج رفتار نمی کند بلکه همین افراد کج رفتاری را در صورتی که نسبت به همنوایی - با مقدار فراوانی و احتمال بیشتر - رضایت بخش تر باشد، به همنوایی ترجیح خواهند داد. برگس و ایکرز براساس قانون نیروی تقویت افتراقی می گویند که اگر تعداد عواملی نیروهای تقویت کننده تولید کنند، آن عاملی بیشترین  احتمال وقوع را دارد که بیشترین تقویت کننده را به لحاظ مقدار، فراوانی و احتمال تولید کند (برگس و ایکرز، 1966). بنابراین از نظر این ها دخالت متغیر سوم یعنی تقویت افتراقی ، در فضای پیوند افتراقی ، علت اصلی کج رفتاری است .  

بر اساس نظریه تلفیقی برگس و اکرز(1979، به نقل از مک گوایر، 2006)، جرم از طریق فرآیندهای تقلید و تقویت افتراقی یاد گرفته می شود، آنها اذعان داشتند که فرد از طریق این دو فرآیند ممکن است به تعاریف ارزیابنده ای برسد که از عمل بزهکاری حمایت می کند. این الگوی تلفیقی، نظریه همنشینی افتراقی را برحسب نظریه تقویت رفتارها توصیف می کند و عمدتا بر مفهوم یادگیری عامل اتکا دارد. اما، برخلاف الگوی همنشینی افتراقی که بر نقش کنش متقابل اجتماعی و یادگیری تعاریف موافق با رفتار کجروانه تاکید می کند. این الگو یادگیری رفتار کجروانه و جرم را حاصل تقویت و تنبیه می داند و بر این نکته نیز تاکید می کند که این یادگیری ها به طور قابل توجهی در گروه های همسال رخ می دهند. بر طبق این الگو، نحوه یادگیری رفتار بهنجار و انحرافی یکسان است. فرآیندهایی از جمله یادگیری مستقیم رفتارهای کجروانه که تقویت افتراقی نامیده می شوند، در طی دو فرآیند یادگیری عامل و الگوسازی صورت می پذیرند.( ابوالمعالی ،1388 ص41) 

در نظریه تلفیقی دیگری که توسط الیوت و همکاران (1979، به نقل از مک گوایر، 2006) ارائه شده است، عناصر نظریه کنترل و نظریه یادگیری اجتماعی تلفیق شده اند. احساس فشار حاصل عدم توانایی فرد در نیل به اهداف است (اهدافی که در اصطلاحات خاص هر فرهنگ تعریف می شود). در واقع، درشرایط بی سازمانی اجتماعی که کنترل و دلبستگی نسبتا ضعیفی به هنجارهای اجتماعی وجود دارد، یادگیری اجتماعی موجب دلبستگی به نگرش های بزهکارانه می شود. این دلبستگی عمل به رفتارهای مجرمانه را در پی خواهد داشت

«تورن بری» (1987، به نقل از مک گوایر، 2006)، نظریه تعاملی را درباره بزهکاری ارائه داد که مفاهیم تبیینی الگوی الیوت را با عقاید دیگری از نظریه کنترل و نظریه یادگیری اجتماعی ترکیب کرد، وی به دنبال پاسخی برای این دو سئوال بود: 1- چگونه آزادی منجر به این می شود که افراد در مسیر الگوهای بزهکارانه قرار گیرند؟ 2- چگونه افراد می توانند فشارهای محیطی را ضعیف کنند؟ در پاسخ به این دو سئوال، تورن بری پنج متغیر تعاملی کلیدی و مهم را برای پیش بینی بزهکاری معرفی نمود: 1)دلبستگی به والدین، 2) دلبستگی به مدرسه، 3) دلبستگی به       نگرش های قراردادی، 4) همنشینی با بزهکاران همسال، 5) پذیرش ارزش ها و رفتارهای بزهکارانه. در این نظریه، تعامل متغیرهای فوق در طول زمان مورد مطالعه قرار می گیرند. تعامل این عوامل تعیین کننده شروع بزهکاری هستند.

«کاتالانو» و «هاوکینز»( 1996، به نقل از مک گوایر، 2006)، نظریه یادگیری اجتماعی و نظریه همنشینی افتراقی را قدری متفاوت از تورن بری با هم تلفیق کردند. آنهاسه عامل اساسی را به عنوان زمینه ای برای رشد تنظیم کردند که عبارتند: الف. موقعیت فرد در ساختار اجتماعی(طبقه اجتماعی- اقتصادی جنسیت، نژاد و سن)، ب. عوامل سرشتی/ خلق و خویی و ج. محدودیت های دیگری که در محیط خارجی وجود دارند. در این الگو،چهار ساختار روی جهت رشد اثر می گذارند: 1) ادراک فرصت هایی برای تعامل با دیگران 2) درجه درگیری افراد در تعامل ها 3) دارا بودن مهارت های لازم برای مشارکت در این فعالیت ها و 4) تقویت پیش بینی شده که به دنبال انجام یک فعالیت ارائه می شود. وقتی این عوامل کارکرد منسجمی داشته باشند، یک پیوند اجتماعی را ایجاد می کنند.این پیوندهای اجتماعی یا به کنترل رفتار و ایجاد رفتارهای جامعه پسند می انجامند، یا به شکست در کنترل رفتار و ایجاد رفتارهای ضد اجتماعی منجر می شوند. «لاب» و «سامپسون» متذکر شده اند که الگوهای جرم و عوامل مرتبط یا عوامل علی بالقوه، ضرورتا در طی مراحل متفاوت چرخه زندگی ثابت نیستند. از این رو، آنان اظهار می دارند که الگوی تبیینی که برای جرم شناسی نوجوانان به کارمی رود، ممکن است برای بزرگسالان کارایی نداشته باشد. مشارکت در جرم، ابقای جرم، افزایش جرم و حتی توقف آن در مراحل مختلف زندگی ممکن است هر کدام ناشی از متغیرهای جداگانه یا مشابهی باشند که با یکدیگر تعامل دارند.(.( ابوالمعالی ،1388 ، صص43-44) 




موضوع مطلب :


شنبه 90 اردیبهشت 10 :: 5:32 عصر ::  نویسنده : ایرج گلشنی

 

سادرلند و پیوند افتراقی

   نظریه پیوند افتراقی ادوین سادرلند، مشهورترین نظریه از مجموع نظریه هایی است که دلایل ارتکاب جرم را توضیح می دهند. نکته اصلی نظریه سادرلند این است که افراد به این علت کج رفتار می شوند که تعداد تماس های انحرافی آنان بیش از تماس های غیرانحرافی شان است . این تفاوت تعامل افراد با کسانی که ایده های کج رفتارانه دارند نسبت به افرادی که از ایده های همنوایانه برخوردارند (یعنی تماس بیشتر آنان با کج رفتاران یا ایده های کج رفتاری ) علت اصلی کج رفتاری آن هاست . خلاصه ای از رویکرد سادرلند به مسأله کج رفتاری را به دلیل اهمیت فراوان آن نقل می کنیم :  

   1ـ کج رفتاری یادگرفتنی است . نه ارثی است و نه محصول بهره هوشی پایین یا آسیب مغزی و امثال آن

   2ـ کج رفتاری در تعامل با دیگران آموخته می شود.  

   3ـ بخش اصلی یادگیری کج رفتاری در حلقه درون گروه روی می دهد و رسانه های جمعی و مطبوعات نقش دوم را ایفا می کنند. 

 4ـ یادگیری کج رفتاری شامل آموختن فنون خلاف کاری و سمت و سوی خاص انگیزه ها، کشش ها و گرایش ها می شود.

 5ـ سمت و سوی خاص انگیزه ها و کشش ها از تعریف های مخالف و موافق هنجارها یاد گرفته می شود.

6ـ فرد به دلیل بیشتر بودن تعریف های موافق تخلف ، به نسبت تعریف های موافق با همنوایی با هنجارها کج رفتار می شود.

 این نکته ، قضیه کلیدی نظریه سادرلند است .

 7ـ پیوندهای افتراقی ممکن است از نظر فراوانی ، دوام ، رجحان و شدت ، متفاوت باشند.

 8ـ فرایند یادگیری کج رفتاری از طریق تعامل با کج رفتاران و همنوایان ، سازوکارهای مشابهی با هر نوع یادگیری دیگر دارد.

 9ـ کج رفتاری را که خود تجلی نیازها و ارزش های کلی است نمی توان با همین نیازها و ارزش های کلی تبین کرد (سادرلند و کرسی ، 1966: 83-77).




موضوع مطلب :


شنبه 90 اردیبهشت 10 :: 5:31 عصر ::  نویسنده : ایرج گلشنی

q      کوهن و ناکامی منزلتی

 q         کوهن مدعی است که فرزندان طبقات فرودست که مثل دیگر هم سن و سالان خود از طبقات متوسط جامعه به مدرسه می روند و در آنجا با ارزش های طبقات متوسط آشنا و طالب منزلت های اجتماعی مقبول می شوند، در رقابت با همکلاسان طبقات بالاتر خود، در می مانند، ناکام و تحقیر می شوند و می بازند. به نظر کوهن ، این فرزندان شکست خورده محروم از مدارس مروج ارزش های طبقات برخوردار به همسایگی های محروم خود بازمی گردند و برای جبران ناکامی خود در رقابت برای دست یابی به منزلت ، «خرده فرهنگ » بزهکاری ای تأسیس می کنند که نظام ارزشی آن درست نقطه مقابل نظام ارزشی طبقات برخوردار و فعالیت و رقابت در آن برای آن ها ثمربخش است (کوهن ، 1955).  

 q      از نگاه کوهن ، ناهمسازی اهداف و ابزار موردنظر مرتن به خودی خود به کج رفتاری نخواهد انجامید، جز اینکه متغیر مداخله گری چون سرخوردگی و ناکامی منزلتی به معادله اضافه شود. به بیان دیگر کوهن و مرتن هر دو فرض کرده اند که اعضاء طبقه پایین بیش از دیگران احتمال دارد که در فعالیت های نابهنجار مشارکت کنند، چون جامعه نمی تواند به آن ها کمک کند که به آرزوهای خود دست یابند. بنابراین اگر مرتن مدعی بود که شکاف بین اهداف و ابزار موجب کج رفتاری است ، کوهن می گوید شکاف بین اهداف و ابزار به واسطه ناکامی منزلتی موجب کج رفتاری می شود (کوهن ، 1995).

q     برطبق نظریه برچسب زنی ، انحراف به عنوان فرایندی توجیه می شود که توسط آن برخی مردم موفق می شوند برخی دیگر را منحرف تعریف کنند. این نظریه بر نسبی بودن انحراف تأکید دارد و ادعا می کند که یک شخص یا یک عمل زمانی انحرافی می شود که «برچسب» انحراف توسط دیگران بر آن زده شده باشد. طرفداران این نظریه عمدتاً ادوین لمرت (???? و ????) و هوارد بکر (????) خاطرنشان می سازند که هر کس زمانی در زندگی خود به نوعی رفتار انحرافی دست زده است. اکثر این گونه رفتارها در مقوله انحراف اولیه قرار می گیرد. یعنی نوعی ناهمنوایی که موقتی است و از روی کنجکاوی و آزمایشی عمل شده و به سادگی قابل اختفاء می باشد. یک منحرف اولیه ممکن است کسی باشد که یک داروی غیرمجاز یا قاچاق را امتحان می کند که «ببیند چطور است».  

q        (ادامه صفحه قبل) چنانچه اعمال انحرافی آنان توسط افراد مهم دیگری مانند دوستان، والدین، کارفرمایان یا حتی پلیس و دادگاه علنی و آشکار گردد، خطاکار در این صورت با این واقعه طوری روبه رو می شود که به گفته هارولد فینگل (????) «مراسم بی آبرویی» نامیده می شود. در این مراسم شخص، محکوم به عمل انحرافی می شود، سرزنش و یا شاید مجازات می گردد و مجبور می شود که به برتری اخلاقی محکوم کنندگان اعتراف نماید. از همه مهمتر شخص اکنون برچسب «بدکاره»، «غیرعادی»، «کلاهبردار» و «معتاد به مواد مخدر» را از دیگران دریافت می دارد. بقیه مردم نیز پس از این با خطاکار برحسب همین برچسبها واکنش نشان می دهند. در نتیجه شخص آگاهانه یا ناآگاهانه این برچسب را می پذیرد و تصویری جدید از خود می سازد و به رفتار مناسب با آن شروع می کند. اکنون رفتار شکل انحراف ثانویه پیدا می کند یعنی ناهمنوایی مداوم توسط کسی که برچسب انحراف را قبول کرده است.

q       (ادامه صفحه قبل) با توجه به نظریه برچسب زنی، احتمال تکرار عمل انحرافی در صورت برچسب زدن افزایش می یابد و به تعبیر اروینگ کافمن (????) شخص «داغ خورده» می شود و این اشخاص داغ خورده در اثر ارزش گذاریهای منفی دیگران از یک «هویت فاسد» برخوردار می شوند. (هیتز، 1383صص188-186) 

q     ضرورت قضا زدایی، جرم زدایی و زندان زدایی به عنوان یک پیشگیریِ فرهنگی و روانشناختی!!

 




موضوع مطلب :


شنبه 90 اردیبهشت 10 :: 5:30 عصر ::  نویسنده : ایرج گلشنی

 

q      کونیگ (1976) در تکمیل نظریه دورکیم،

بر رابطة فقر و رفتار انحرافی تمرکز نموده و اعتقاد دارد که فقر به تنهایی (بدون دخالت عوامل دیگر) بیشتر به عنوان یک عامل « ثبات بخشی » در جامعه تـــأثیر می‏گذارد (کما این که در جوامع سنتی این گونه است). اما اگر در مقابل فقر، « تصویر» یا « قول » آرزوهای بلند پروازانه ارائه شود، فقر غیر قابل تحمل می‏گردد و انسان می‏کوشد با همه ابزار ممکن (چه مجاز و مشروع و چه غیرمجاز و نامشروع) از وضعیت فقر بیرون آید، در نتیجه رفتارهای انحرافی رشد می‏کند.

q      بر حسب نظریه دورکیـم و کونیگ:وقتی در یک جامعه عده‏ای ثروتمند می‏شوند و این ثروت به انحای گوناگون برای قشر فقیر به نمایش گذاشته می‏شود؛ وضعیت آنومی اجتماعی پدید می‏آید که امنیت فردی و اجتماعی را تهدید کرده و گسترش و تداوم آن در جامعه، موجب نارضایتی عمومی می‏شود و لذا امنیت سیاسی را نیز به خطر می‏اندازد.

q      مرتون نظریه دورکهایم را گسترش می هد و آنرا به ابعاد مختلف تجزیه می نماید . او به بهم خوردن تناسب بین اهداف از یک طرف و وسایل مشروع برای دستیابی به این اهداف توجه می کند و معتقد است که در یک جامعه با ثبات ، بین اهداف و ارزشهای اجتماعی- فرهنگی و راه های پذیرفته شده از سوی عامه مردم برای دستیابی به آنها ، یک تعادل وجود دارد. وقتی این رابطه متعادل به هم خورد،نظم اجتماعی از بین می رود و آنومی به وجود می آید. مثلا اگر در یک جامعه ارزش های مادی و نیازهای روزافزون به انواع کالا ها گسترش یابد اما درآمد افراد برای دستیابی به این کالاهای با ارزش شده کافی نباشد زمینه اجتماعی برای بروز نارضایتی و ارتکاب انواع رفتارهای آنومیک و جرائم مانند احتکار، سرقت، تقلب، فریبکاری، فساد و رشوه خواری، روسپیگری فراهم شده و امنیت اجتماعی و اخلاقی جامعه تهدید می‏شود.  

 q        «به نظر دورکیم، مبنای نظم جامعه (امنیت اجتماعی) عامل اخلاقی است نه سیاسی یا اقتصادی نظم، فراگردی غیر ارادی است که از درون جامعه خود به خود می‏جوشد آنچه حافظ نظم است، عنصری اخلاقی است». او قویاً اظهار می‏دارد که جامعه شناسی، علم «واقعیات اخلاقی» است.

در هر حال مرتن یکپارچگی و انسجام را حالتی در یک نظام اجتماعی یا جامعه تعریف می کند که میان این دو ساخت اساسی یعنی اهداف و وسایل نهادی شده تعادل برقرار باشد. اما از نظر مرتن یک جامعه یا نظام اجتماعی می تواند در حالت سوءیکپارچگی بسر برد. سوءیکپارچگی وضعیتی است که در آن تعادل ساختاری در تهدید قرار گرفته باشد. وضعیتی که در آن تأکید بر وسایل نهادی شده کمتر از تأکید بر اهداف نهادی شده باشد، در چنین وضعیتی چهار الگوی رفتار انحرافی را می توان در جامعه پیش بینی کرد. از نظر مرتن همه این شیوه ها غیرقانونی شناخته شده و شیوه های انطباق فردی نام می گیرند که جایگزین شیوه های انطباق جمعی شده یا به آن اضافه می شوند. این چهار شیوه انطباق فردی عبارتند از نوآوری (innovation ) مناسک گرایی (ritualism) انزواطلبی (ritreatment) و شورش (rebellion)

?- نوآوری: شیوه انطباق فردی است که در آن افراد اهداف نهادی شده را تعقیب می کنند اما نه به اتکا هنجارها و مقررات و وسایل نهادی شده جامعه، بلکه با خلق و ابداع شیوه های غیرهنجاری و خلاف قانون و عرف اجتماعی. مثلاً در جامعه ما انواع شیوه های کسب و کار غیر قانونی مثل کوپن فروشی، ارزفروشی، مسافرکشی، بساط اندازی و نیز قاچاق کالا، احتکار و بسیاری دیگر از مشاغل در زمره شیوه های انطباق فردی از نوع نوآورانه یا بدعت گذارانه است(معیدفر، ????: ??). ?- مناسک گرایی: شیوه انطباق فردی است که در آن افراد به خاطر مأیوس شدن از اهداف نهادی شده آنها را فراموش کرده یا از آنها غفلت می ورزند و در مقابل با تأکید یک سویه بر وسایل نهادی شده مانع تحقق موفقیت سایر اقشار اجتماعی نیز می شوند. این افراد معمولاً در سازمانها و نهادهای اجرایی کار می کنند. ?- انزواطلبی: شیوه انطباق فردی است که در آن افراد به دلیل ناموفق بودن خود در دسترسی به اهداف اجتماعی سعی کرده اند که خود را از جامعه دور نگه دارند تا هم از اهداف و هم از وسایل نهادی شده غفلت پیدا کنند. این افراد احتمالاً بارها در صدد بوده اند که به شیوه های مختلف هنجاری و غیرهنجاری به سوی اهداف اجتماعی حرکت کنند، اما عدم توفیق مکرر آنها باعث شده تا سرخویش پیش گرفته و خود را از مسیر تبلیغ اهداف و وسایل نهادی شده دور کنند. کسانی که در مسیر اعتیاد به مواد مخدر قرار گرفته و با مصرف بی رویه مشروبات الکلی، تریاک، هروئین و اقسام مواد مخدر سعی دارند حواس و قوای دراکه خود را نسبت به بوق های تبلیغاتی جامعه از کار بیندازند و بدین وسیله آرامش خیال پیدا کنند. ?- شورش: شیوه انطباق فردی است که در آن ضمن آنکه افراد اهداف و وسایل نهادی شده جامعه را برای موفقیت های فردی و اجتماعی خود و دیگران کافی نمی دانند، درصدد برمی آیند تا در مقابل آن از طریق خشونت باری، قیام کنند. این افراد چیزهای جدید و تأیید نشده ای را جایگزین آنها می سازند. مثلاً طغیانگر ممکن است حرفه تجارت و سرمایه داری را به عنوان راه رسیدن به ثروت شخصی رد کند و در عوض هدف برابری اجتماعی و راه رسیدن به آن را از طریق انقلاب برگزینند (رابرتسون، ????:???). (نظریه مرتن درباره نوع شناسی انحرافات ، جدول یک)

 




موضوع مطلب :


شنبه 90 اردیبهشت 10 :: 5:29 عصر ::  نویسنده : ایرج گلشنی

 

 

سومین گروه، عوامل محیط اجتماعی

 یا عوامل برون زا که ناشی از محیط زندگی بزهکار می شوند، قرار دارند. تراکم جمعیت، وضع افکار عمومی و مذهب، تشکیل خانواده، سیستم تربیتی، و غیره  

 

q      سزار لومبروزو در کتاب «انسان بزهکار» به قیافه و تیپهای بزهکاران خطرناک و مادرزادی و اتفاقی توجه کرده و بر اساس ساختار زیستی و ظاهری بدنی، بزهکاری را تبیین نموده است.

 q         شلدون و کراچمر در تبیین تأثیر ریخت بدنی در پاسخ های فرد به موقعیت، سه تیپ شخصیتی اندومرفیک، مزومرفیک و اکتومرفیک را معرفی کرده اند. در مطالعات شلدون، نشان داده شده است که تیپ های شخصیتی تأثیر بسیاری در رفتار بزهکارانه دارند.

q      مطالعات گلاک در مورد 500 نفر بزهکار، نشان می دهد که تیپ شخصیت مزومورف خشمگین تر و مساعد تر برای رفتار بزهکارانه است. البته در مطالعه او، 42 عامل فرهنگی اجتماعی نیز با بزهکاری همبستگی داشته اند.

q      بانیانمکتب نقشه برداری یا جغرافیایی یعنی «کتله» بلژیکی ( 1796-1874 ) و « گری » فرانسوی ( 1802- 1866 )

جنایت علیه اشخاص در مناطق جنوب و به هنگام فصول گرم فراوان تر است، در حالی که جنایات علیه مالکیت در مناطق شمال و فصول سرد بیشتر است(ریمون گسن ، 1370 ص133). در این مکتب، نقش ویژگی های آب و هوایی و جغرافیایی در بروز جرائم برجسته شده است.  

 

 

مارکس

جنایت،فحشا،فساد،رفتارخلاف اخلاق در درجه نخست ناشی از فقراست که زاییده سیستم سرمایه داری است.بدین سان که عده معدودی با در اختیار گرفتن وسایل تولید،ثروتها را به طور نامساوی قسمت می کنند وتناقضات را پدید می آورند.  

مارکس، هانری جرج،ویلیام بونگر ودیگران در شیوه های پیشنهادی خویش توصیه می کنند که باید کوشش خود را در راه بهبود وضع توزیع درآمد ها بکاربریم وبه نابرابری های اقتصادی فائق آییم نه تنها به خاطر این که این امر بخود ی خود  زیبنده نیست بلکه به خاطر این که نابرابری های اقتصادی زاینده فساد، تباهی و انواع کجروی هاست.(شیخاوندی،1379،ص200)  

q      بر اساس مکتب تبادل روانی («گابریل تارد» (1843- 1904)

تقلید به عنوان امری اجتماعی، حاکم بر روابط بین افراد است. با قوانین تقلید خود، مساله تبهکاری را مورد بحث قرار می دهد. اندیشه اساسی تارد از این قرار است: «هر کس بر طبق عادات و رسوم مورد قبول محیط خود رفتار می کند اگر کسی می دزدد یا می کشد کاری جز تقلید از کسی دیگر نمی کند» ( ریمون گسن ، 1370 ص136 ). تارد با بررسی طبیعت جنایتهای مختلف، «تقلید» را علت واقعی و اساسی وقوع جرائم اجتماع اعلام کرد و دامنه آن را تا آنجا وسعت بخشید که جامعه بدون تقلید را غیرقابل تصور دانست. تقلید از نظر او، نوعی واکنش مشروط است که می تواند بسیاری از مسائل مورد قبول جامعه مثل تصورات قالبی (ثابت) مد و امثال آن را تبیین کند.(مهدی زاده ، 1379 ص 13)  

q     برسیود و واریل:

بزهکار یا مریض است و یا نادان، بنابراین برای پیشگیری از وقوع جرم توسط چنین فردی که یا بیمار است و یا نادان باید به درمان و آموزش وی پرداخت نه این که او را خفه کرد.

q     دورکیم (1858-1917 )

q     «نظم اخلاقی» یا «وجدان اخلاقی» نیرویی بیرونی است که برخواهش‏ها و امیال درونی انسان مهار می‏زند.این «نظم اخلاقی» به صورت «وجدان جمعی» درمی‏آید و امیال سیری ناپذیر انسان را کنترل می‏کند.وقتی تغییرات ساختاری (ناشی از پیشرفت یا پسرفت اقتصادی) یک ساخت هنجارمند را به هم می‏ریزد، امیال سیری ناپذیر از قید هنجارها آزاد می‏شود، اما منابع اقتصادی و اجتماعی برای پاسخ به خواهش‏ها، ماهیتاً محدود است. فرد نمی‏داند که نمی‏تواند به هر خواهشی دست یابد. رقابت برای رسیدن به هدف‏هایی دست نیافتنی افزایش می‏یابد. لذت، در رقابت است و هدف، دست نیافتنی است. کوشش‏ها افزایش می‏یابد و نتیجه کمتر حاصل می‏شود. در این وضعیت شوق زندگی از میان می‏رود و در نتیجه زمینه گرایش به انحراف و ناامنی در جامعه فراهم می‏گردد. به نظر دورکیم، اگر نتوان فرد را در اجبار اجتماعی قرار دارد، وی منافع فردی خود را بر منافع جمعی تفوق می‏دهد و جامعه با آسیب‏های اجتمـاعی روبـرو شـده و این آسیب‏ها و انحـرافـات با گـرایش‏هـای «خودگرایانه» نمود می یابد.

 




موضوع مطلب :


شنبه 90 اردیبهشت 10 :: 5:28 عصر ::  نویسنده : ایرج گلشنی

دوگرف:

خانواده نقش تعیین کننده و قاطعی در انگیزه شناسی بزه کاری جوانان ایفا می نماید. منش و رفتارهای بزه کار در برابر جامعه تا حدود زیادی با توجه به ویژگی های محیط خانوادگی او رقم زده شده است.»

  ( علی نجفی توانا، جرم شناسی، خیام ، ص ??? ـ ??? / ص ???)  

رستون: «موقعیت خانوادگی بدون شک، یک اثر جرم زایی بر روی افراد دارد».

 «سه چهارم بزه کاران از خانواده هایی می باشند که در آن شرایط طبیعی نبوده و جوّ و شرایط آنان مختل است.» ( علی نجفی توانا، جرم شناسی، خیام ، ص ??? ـ ??? / ص ???)  

 

تحقیقات در فرانسه :

 ??% اطفال بزه کار از خانواده های متشنج است،

(دانش تاج زمان، مجرم کیست جرم شناسی چیست؟، مؤسسه کیهان، ????، ص ??? / ص ???   / ص ???

 

نوزادانی که از مهر و محبت مادر در سال های اولیه حیاتشان محروم بوده اند ـ مثلاً، دور از محیط خانوادگی و در پرورشگاه ها زندگی کرده اند ـ با وجود رعایت اصول بهداشتی و علمی، از اختلال شخصیتی برخوردارند. بر اساس مطالعاتی که درباره ?? نفر بالغ، که از هفته سوم زندگی تا سه سالگی در پرورشگاه به سر برده اند، صورت گرفته، طبق آزمایشی که از ?? تا ?? سال پس از ترک پرورشگاه به عمل آمده، ? نفر مبتلا به جنون، ?? نفر دارای اختلال منش (رفتار غیرعادی)، ? نفر تأخیر رشد عقلی، ? نفر به امراض عصبی مبتلا بوده و فقط ? نفر از آنان توانسته اند خود را با محیط اجتماعی تطبیق داده و رفتار عادی داشته باشند.( دانش تاج زمان، مجرم کیست جرم شناسی چیست؟، مؤسسه کیهان، ????، ، ص ??? / ص ???   / ص ??? )  

 

با توجه به مدارک و شواهد علمی و به منظور پیشگیری از بروز آسیب‌های اجتماعی مانند خودکشی، اعتیاد ، ضرب و جرح ، رفتارهای بزهکارانه و اختلالات رفتاری لازم است به موضوع بهداشت روانی و اهمیت آن  توجه بیشتری شود .

نظریه های مجرم سازی به خلاف نظریه های وفاق که فرض کرده است که در جامعه نوعی توافق اساسی بر سر تعریف کج رفتاری وجود دارد، مدعی اند که تضادهای موجود در جامعه بر سر تعریف های کج رفتاری، نقطه شروع تبیین علت کج رفتاری هاست . بحث اصلی در نظریه های مجرم سازی به چگونگی تمجید یا تحقیر نوعی رفتار در گروه های خاصی از جامعه و اینکه این تمجیدها و تحقیرها بر رفتارهای آینده افراد چه تأثیری دارد، مربوط می شود.

        عوامل دخیل در جرم:

 «عامل»، امری است که درآفرینش، رشد و شکل گیری جرم نقش موثری دارد، بدون این که ایجاد کننده جرم باشد. نقش عامل از نظر تاثیر بخشی و اهمیت بستگی به افراد دارد، عاملی که بر روی فردی اثرعمیقی گذاشته و او را در مسیر بزهکاری قرار می دهد، ممکن است نسبت به دیگری فاقد آن قدرت و اثر باشد.

« علت»، آفریننده جرم است و از تجمع چند« عامل» و تاثیر و تاثر متقابل آن ها پدید می آید.

 

«انگیزه» امری فردی است و ممکن است جنبه روانی یا جسمی داشته باشد.

«شرط» زمینه را برای ارتکاب جرائم گوناگون فراهم می آورد، «شرط» عوامل تازه ای را ایجاد و عوامل موجود را تقویت می کند،مثل بحران اقتصادی، که جرم های جدیدی نظیر «معاملات بازار سیاه» را ایجاد می کند.(مظلومان ، 1356 : 102)  

ریمون گسن:در به وجود آمدن جرم ،عواملی مانند آب و هوا، جمعیت، سیاست، اقتصاد ( رشد اقتصادی، بحران ها، نابرابری ها)، سازمان اجتماعی (شهر سازی، مهاجرت، تحرک، جمعیت ها ...) فرهنگی(مذهب، خانواده، آموزش، وسایل ارتباط جمعی، ایدئولوژی ها، مواد سمی، الکل، مواد مخدر) و همچنین سیاست جنایی موثرند.(ریمون گسن، 1370ص 116-115).

 

به طور کلی عوامل موثر در وقوع جرم دو گونه اند:

عوامل انسان شناختی

( مانند جنس، سن، عدم تقارن در جمجمه، قیافه، زشتی و زیبایی، نقص خلقت، نوع خون، وضع مزاج، ضعف و قدرت، سوابق بیماری، وضع ترشح غدد، کروموزوم اضافی، ترس، بدبینی، حجب و پررویی، سبک عقلی، فقدان نیروی بیان، اضطراب، عقده ها، محرومیت ها، احساس بودن، آزمندی، عامل ژنتیک و...)

عوامل محیطی و اجتماعی

(مانند: خانواده نابسامان، ناسازگاری والدین، سوء رفتار نامادری، کم محبتی، محبت فوق العاده، وضعیت و موقعیت مسکن، آب و هوا، شهر و روستا، حاشیه نشینی، تعارض فرهنگی، مطبوعات و رسانه، صنایع فرهنگی، وضعیت سیاسی، بیکاری، عدالت و نهادهای اجتماعی و ...)( ریمون گسن ، 1370ص 129).  

 

  «انریکو فری » (1856-1929 ) جامعه شناس و استاد حقوق کیفری

جرم، نتیج? جبری یک رشته از عوامل جرم زاست، این عوامل، بر حسب بزهکاران به گونه های مختلف با یکدیگر ترکیب می شوند. فری نشان داد عمل جنایی، پدیده ای ساده و یک جانبه نیست، بلکه پدیده ای است بسیار پیچیده که در وقوعِ آن عوامل متعددی موثرند و به این ترتیب به «تز» تعدد عوامل بزهکاری اعتبار شایانی بخشیده است. در نظر فری، جرم پدیده ای پیچیده است که ریشه های متعدد دارد او آنها را در سه نوع خلاصه می سازد.

 گروه اول، عوامل انسان شناختی

 که در شخص جنایت کار وجود دارد. این عوامل درون زا بوده و به سه طبقه عوامل مربوط به سرشت اندامی، عوامل مربوط به سرشت روانی و مشخصات شخصی جنایتکار نظیر جنس، سن و غیره ارتباط پیدا می کنند.

 گروه دوم، عوامل محیط طبیعی

 نظیر اقلیم، طبع خاک، محصول کشاورزی و غیره قرار دارند و از نوع «برون زا» هستند.




موضوع مطلب :


<   1   2   3   >   
دلیل
درباره وبلاگ

اندیشه، حد و مرز ندارد و تا آن جا که دلیلی برای بودن وجود داشته باشد، اندیشه فراتر از آن وجود خواهد داشت و برای این بودن دلیل ها خواهد داشت تا نتیجه ی آن شدنی شایسته باشد.
پیوندها
www.shereno.com">شعر نو
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 37
بازدید دیروز: 50
کل بازدیدها: 213153