جمعه 91 بهمن 20 :: 3:19 صبح :: نویسنده : ایرج گلشنی
شعری برای خدا! اگه آدماش بذارن! حس عاشقانه نوشتن برات افتاده به جانم ولی چه کنم عاشقانه نوشتن نمیدانم هر چه زور میزنم آخرش میشه هیچ همون اولش قفل میکنم و دیگه نمیتانم تو که بی قافیه شعر قیافت قیامت میکنه خوب خودت بگو چه بنویسم؟ دردت به جانم! تا جو عشقت منه گرفت، گر گرفتم بخدا یه لحظه خیال کردم یگانه شاعر دورانم ولی وقتی آدم می شم و به خودم میام تازه یادم میاد که من اصلا شعر نمیدانم می زنم به سیم آخر و لج میافتم با خدا که چرا حتی یه ستاره هم نیس توی آسمانم؟ والله خوبه که نشدم قاتل و برم آدم بکشم آخه جان من این شعره که گذاشتی رو زبانم؟ نه شدیم حافظ و نه شدیم سعدی، دمت گرم واقعاً ایجوری بپرستمت و هی بگم مسلمانم؟ آخه مگه چه کردی برام که دورت بگردم؟ باور کن بهشت رو نکنی، مسلمان هم نمیمانم نه رهبرم کردی و نه رییس جمهور نه چیز لابد فقط بنده باید منتظر فردای قیامت بمانم؟ نه دانه ای و نه آبی، ولی اوامر داری حسابی دیگه یهو بفرما بنده گوسفند عید قربانم خیلی حرف دارم با تو البته اگه آدمات بذارن هر شب و روز توی بگم یا نگم در نوسانم آخه عزیز دلم. عشقمان جای خودش. قبول! ولی وعدة فردا دیگه بریده تاب و توانم دیگر تحمل تا کی؟ وعده وعید تا چند؟ دیگه امشب حال ندی فردا برات نمیمانم خوش به حال مسیحی و یهودی و بتپرست نه دیگه اصرار نکن! فایده نداره مسلمان بمانم اونا همه غرق بهشت نقد و من وعده سرخرمن بیتعارف عرض کنم یه کمی زیادی نگرانم شعرم وزن و عروض ندارد؟ خوب ندارد! شعر میخواهی اول حالش را بده عزیز جانم!
از دولت خدایی تو قسمت و بندگی من همینه جان شما از آن چه که دادی بیش از این نمیتانم
موضوع مطلب : جمعه 91 بهمن 20 :: 2:19 صبح :: نویسنده : ایرج گلشنی
چه جوری باشم بهتره؟ همینطوری به من نگاه نکن که توی این مملکت که سه هزار میلیاردی این ور و آن ور میشود هیچی نشدم! به خدا خیلی فکر میکنم! همینطوری توی چشمام زل نزن و نگو توی این مملکت که رییس جمهورش در دوره هشت ساله اش 41 تغییر در کابینه و پست های کلیدی داد و رکورد تاریخی زد چرا من به جایی نرسیدم! بخدا خیلی تلاش میکنم! اما هرچه فکر کردم و تلاش کردم دیدم بیفایده است. دلیلش این است که نمیتوانم به یک سوال بنیادین جواب بدهم. همیشه از خودم سوالی را میپرسم که جوابش را نمی دانم: میپرسم من چه جوری باشم بهتر است؟ * بیخیال باشم؟ مثل خیلی از اینهایی که توی همین پارسی بلاگ پیام های عمومی تکراری آبکی و شعاری میدهند و انگار دنیا را آب ببرد آنها را خواب میبرد. یا مثل اینهایی که کلاسی چاشنیاش میکنند و پیام خصوصی میفرستند و آدم از خودش میپرسه خوب این خره میتونست همین پیام آبکی را عمومی بفرسته چرا خصوصی فرستاده! * یا این که خوبه یک دنیای کوجکی برای خودم بسازم و حرصش را بخورم. مثلا همین پارسی بلاگ را بکنم دنیای خودم و ذوق کنم که مطلبم را انتخاب کرده اند. برای دبیری اش کلی هزینه کنم و تبلیغ بفرستم و حتی مانند بعضی ها برای رای خواهش کنم و این کارها * یا به اینجا و آن جا سر بزنم که دو تا بییننده به وبلاگم دعوت کنم. برم نخوانده کامنت بذارم که به به چه وبلاگ خوبی داری بیا به من هم سر بزن! * یا اصلا سکوت کنم همین چند خط بی خاصیت را هم ننویسم و به خودم بگویم مگر یک وبلاگ چند تا بازدیدکننده دارد و چه تأثیری؟ * یا خودم را اصلا بترسانم. از بند شماره فلان اوین. بعد به خودم بگویم آخه خره مگه بیکاری بهانه دست مردم میدهی که بهت گیر بدهند مگر آن بیماری خودآزاری که اسمش را بلند نیستم داری؟ سادیسم بود یا آسکاریسم؟ بلاخره یه ایسمی داشت. حالا... * یا این که همه را بگذارم و بروم توی فکر تخم مرغ لاکردار یا دلار بی وجدان یا گرانی نامرد یا.. خلاصه نمیدانم چه جوری باشم! فکر میکنم همین الان بزنم به سیم آخر و بیخال دور و بر و اوضاع غاراشمیش کشورم بروم توی همین پیام رسان یک پیام کشکی بدهم و یک شعار حال به هم زن. آره این بهترین فکر ممکنه! بسه دیگه!همین الانه که بزنه بیش از 3000 ممنوع. باز منم بگم ای بر .... اینجا هم نمیشه همه چیز را نوشت! موضوع مطلب : جمعه 91 بهمن 20 :: 1:55 صبح :: نویسنده : ایرج گلشنی
هشت سال بگم بگم!
میگویند روزی ملانصرالدین به دهی رسید. گفت: یا به من هر چه می خواهم میدهید یا میگویم در ده قبلی چه کردم. مردم از ترس ، هر چه خواست دادند. بعد که سیر شد و سر حال آمد از او پرسیدند ترا به خدا بگو در آن روستا چه کردی؟! ملا گفت: هیچ! وقتی چیزی گیرم نیامد به اینجا آمدم! گفتند: پس این همه بگم بگمها برای یک لقمه نان بود؟! ملا گفت: نه! یک لقمه نان نبود، چند لقمه نان بود!
*** اکنون در کشور من جنگ قدرت بالاخره آن روی خود را نشان داد و تحمل نکرد این چند ماه باقی مانده هم بگذرد. هشت سال بگم بگم، بارها مخالفت با رهبری و این بار درگیری با دیگران و آن هم هیچ! شده ایم سوژه بی بی سی و دیگر ماهواره و سایت و نشریه های دیگر. === امروز با خیال راحت مینویسم چون فکر نمیکنم در اوین دیگر جایی باقی مانده باشد که کسی را ببرند آنجا. خوشبختانه نزدیکهای انتخابات که می رسد میشود یک چیزهایی نوشت! اما مگر من چه نوشته ام؟ هر چه هم نوشته باشم به بگم بگمهای بعضی ها میرسد و می رسد به پای آن چه که در خانه ملت در انظار رسانهها و در برابر تمام مردم دنیا شد و آقایان همدیگر را مفتضح کردند. اگر قرار باشد این نوشته ها شاکی داشته باشد، آن سخنرانیها و فیلمها چه مجازاتی میتواند داشته باشد؟ و دارم فکر میکنم که : بنی صدر که خائن از آب در آمد موسوی که شد رهبر فتنه هاشمی که شد رقیب رهبر خاتمی هم شد امریکایی و لیبرال و احمدی نژاد شد ... و احمدی نژاد چه شد و چه خواهد شد؟ یک چند ماه دیگر صبر کنید تا از مصونیت ریاست جمهوری خارج شود آن وقت میفهمیم چه میشود و کجا میرود: اوین یا ...! *** هشت سال گفتی بگم بگم آن شد حالا ما یک بار نگفتیم بگم بگم و گفتیم. شما ببخشید!
موضوع مطلب : شنبه 91 آذر 11 :: 4:58 عصر :: نویسنده : ایرج گلشنی
شاید بشود چیزی نوشتکشورهای سیاست زده ای مانند ایران، که از آبدارچی تا رییس جمهورش سیاسی اند و سیاسی فکر می کنند و سیاسی عمل می کنند و سیاسی برداشت می کنند، انتخابات نعمت بسیار بسیار بزرگی باشد؛ چرا که دوره گذار انتخاباتی تنها دوره ای که می شود چیزهایی نوشت. وقتی سایه مذهب نماها بر سر یک جامعه سنگینی می کند، مذهب واقعی به گوشه ای می خزد و مذهب گونه ای حاکم بر مردم می شود. مهمترین ویژگی حاکمیت مذهب نماها بر مردم، رواج پرده دریده ی ریاست. زمانی که دین اصالت خود را از دست بدهد و شبه دین جایگزین آن شود، کسی که به اسم دین ریاست می کند، ریاکاری به تمام معناست که از دین برای جویدن شعارها، حرف ها و سیاست های خود و گذاشتن آن در دهاان مردم استفاده می کند. دین در ماهیت خود-هر دینی که باشد مخصوصا اسلام ناب- با ریاکاری تضاد دارد؛ با دروغ گویی تضاد دارد و با گول مالیدن بر سر مردم سر ستیز دارد؛ لذا راه تشخیص دین اصیل از دین نما و فهمیدن مذهب اصیل از مذهب نما نگاه به گفتار و رفتار اوست. هر چه رفتار و گفتار کسی با یکدیگر تفاوت داشته باشد، به میزان تفاوت یافت شده ، گوینده و رفتارکننده از دین اصیل دور است وحاشا که این روزگار انگار بازگشتی غریب به دوران قاجاریه است که در آن وصف شاهان و حاکمان آن چنان می گفتند و اکنون اینچنین! به هر ترتیب، دوران انتخابات نزدیک است و نفس دولت جناب احمدی نژاد به شماره افتاده ا است و می رود که برای همیشه سایه اش از سر ملت ایران کم شود؛ هرچند این دولت هم زحمت خود را کشید اما این سیاست است که زحمت نمی بیند و فقط به انتقام فکر می کند. مگر دوران هشت سال جنگ و ریاست دولت جناب موسوی، بی زحمت بود؟ مگر هشت سال دوران سازندگی سردار سازندگی ، بدون تلاش بود؟ مگرهشت سال دوران آزادی و گفت و گوی تمدن های جناب خاتمی، بدون کوشش بود؟ و مگرهشت سال تلاش بی وقفه دولت خدمتگزار جناب احمدی نؤاد بی دردسر بود؟ اما همان گونه که دوران موسوی شد دوران لیبرال نظام برانداز و دوران هاشمی شد دوران دزدی و غارت ملت و دوران خاتمی شد دوران حرف و فک بازی و همه زحمت ها نادیده گرفته شد، دوران احمدی نژاد هم به اتهامی مانند دوران اختلاس و رشوه و ریاست جمهوری با رشوه یارانه و... به دوردست ها انداخته خواهد شد. دور جدید اگر دور طرفداران یا نزدیکان احمدی نژاد نباشد، دوران توهین به احمدی نژاد خواهد بود. این چیزی است که این چند دوره آمدن دولت و رفتن دولت ها تجربه کرده ایم جز دولت گرامی شهید رجایی. بههر حال ، داریم به دوران انتخابات نزدیک می شویم. معمولا دراین دوران می شود چیزی نوشت بدون آن که ببرندت و بکشنت!! البته امیدوارم. موضوع مطلب : دوشنبه 91 مهر 17 :: 1:26 عصر :: نویسنده : ایرج گلشنی
هرچه به خودم فشار آوردم تا وارد حاشیه نشوم و لی انگار حاشیه پررنگ تر از متن، و متن کم رنگ تر از همیشه و اصولا انگار ما تا کنون در حاشیه بوده ایم و متن واقعی همین است که دارم مینویسم. به دوستی پیامی نوشتم : آن شعری که با ردیف فراموشم نکن که برایم فرستادی یادت هست؟ پاک آن را فراموش کرده ام. در جوابم نوشت: کدام شعر؟ مگر من شعر هم مینوشتم؟ از سر کنجکاوی تلفن مفت اداره را برداشتم و زنگی زدم که صدای گرفته اش را شنیدم که میگفت: با دلار چهار هزارتومانی احوالپرسی کیلویی چند؟ گفتم: آن شعر سهراب بود که میگفت: دل خوش سیری چند؟ گفت: سهراب دوره هشتصد تومانی و مرغ چهارصد تومانی حال و روزش آن بوده، ما که برباد رفته ایم. گفتم: معلوم است در تظاهرات دلاری آن قدر فریاد زده ای که صدایت در نمی آید. شعرهایت را هم که فراموش کرده ای. گفت: شعر و شعور با هم جور نیست این بود که دیگر شعر نمی گویم تا شعورم را داشته باشم. دریافتم زلالی احساس و شفافیت قلب و اوج انگیزه و هیجان شاعرانه به طور مستقیم به دلار ربط دارد و با بالارفتن این آن نزول می یابد. دریافتم حافظ و سعدی در دوران رکود اقتصادی به سر نبرده اند و تروریسم ارزی سایه بر سرشان نیفکنده که اگر می افکند: کی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد یک نکته از آن معنی گفتیم و همین باشد.
موضوع مطلب : شنبه 91 مرداد 7 :: 9:44 صبح :: نویسنده : ایرج گلشنی
دلم یک واژة ساده می خواهد لبی لبریــــــــز ز باده می خواهد عجب رسمی؟ نگه ساقی امروز ز مَستان ناز و افــــاده می خواهد عجب کاری؟!! که در این سیاهی ها مسافر صبــــر ز جاده می خواهد صیادان صید شدند با وحشت که هر آهــــو دو قلاده می خواهد کجایی مرد؟ میان نمی بندی!! ز مرشد، گـــــاو کباده می خواهد دوامی نیست عبوس را در شهر حکومت روی گشــــاده می خواهد به یاد آریم که سبز قانونست گـــون زین حکم اعاده می خواهد بقا خواهی؟ نگه کن طبیعت را به ناچـــاری نر و ماده می خواهد اگر احساس به پا کند طوفان فــرار از عشق اراده می خواهد خدا کی فرش طلب کند زاهد! دعا کی گفت سجاده میخواهد؟ دعا پیچیده مکن، ز آدم ها خـــدا یک واژة ساده می خواهد
بیا سافی که امید، لوتی وار لبی لبریز ز باده می خواهد موضوع مطلب : دوشنبه 91 تیر 5 :: 11:3 صبح :: نویسنده : ایرج گلشنی
حزب باد Opportunism در قاموس سیاسی، معانی و مفاهیم خرد و کلان و اصطلاحات فلسفی ساده و پیچیدهای هستند که هر کدام نمایی از یک حکومت را تفسیر و یک دید، منش و رویة خاص حکومتداری را تبیین میکنند. در میان انبوه اصطلاحات سیاسی، اصطلاحی هست که بسیار خاص و استثنایی است و آن چیزی نیست جز اصطلاح معروف «حزب باد»(اپورتونیسم= اپورسیونیست) « Opportunism یا فرصتطلبی، تغییر جهت دادن بر حسب دگرگونی اوضاع و به خاطر سود شخصی. کسانی را فرصتجو (اپورسیونیست) مینامند که همواره به سوی قدرتِ وقت گرایش دارند و پایبند اصولی نیستند و یا اصول خود را فدا میکنند.» تقریباً در تمامی منابع و لغتنامهها، حزب باد را کسی دانستهاند که برای رسیدن به نفع شخصی، حاضر به فدا کردن همه چیز است؛ چنین فردی نه اصل دارد و نه اصول. پشت کردن به رفقای دیروز و قربان صدقة امروزیها رفتن و بر خلاف گذشته حرفزدن و عمل کردن از شاخصهای این دسته از افراد است. حزب بادی هر که هست، تابع وزش باد انتفاع شخصی است و از هر سو که باد نفع شخصی بوزد، به آن سو خواهد دوید. به اطراف خود که بنگریم، آدمهایی را میبینیم که دیروز در دولت نهم بادنجان دورقابچی دولت بودند و امروز که دولت فخیمة مذکور رو به افول است و ماههای پایانی خود را طی میکند، در برابر دولت صفآرایی کرده و به شدت به نقد دولت میپردازند. اینان نیشدار و جهتدار لبة تیز نقد و گاه ریشخندهای خود را متوجه کسانی کردهاند که تا دیروز همکار آنها بوده و دور یک میز، مینشستند میگفتند و تصمیمهای دولتی میگرفتند و با همان گروه به اجرا در میآوردند؛ حال چه شده که با تغییر کرسی ریاست، و جابجایی معمول اداری ، یک باره همه چیز از این رو به آن رو میشود؟ جواب این سؤال و امثال این سؤالها را ما که نمیدانیم. جواب در آستین حزب بادیهاست، از حزب باد باید بپرسید که چه شده که چنین رسم جوانمردانهای به دنیای شما وارد شده است! فکر میکنم جوابشان این باشد: جهت باد عوض شده است!
موضوع مطلب : شنبه 91 خرداد 6 :: 10:44 صبح :: نویسنده : ایرج گلشنی
روحم نشسته آن سوتر، مرا می پاید و بر انداز می کند قامت احساسم را . احساسم دراز کشیده روی سکوی دل، بی توجه به روح، دست زیر چانه زده و به ابهام ها خیره مانده است . دل در شولای حرارتی کهکشانی، هیجان را در دایره ی تخیل در دستگاه شور می زند . تخیل رفته تا آن جا که سایه ای از دور باشد و گاه واژه ای به تشبیه لبان دوست به ارمغان می فرستد . مثلث حس و مهر و عاطقه، اربعه ی جسم و جان و روح و روان در دایره ی حیرانی به کشاکش افتاده اند تا کدام نزارترند که نزارتر مفتخرتر است که افتخار نشان داغ لب تو بر سینه نهند . احساس سر به بیابان خیال نهاده تا ترا در تخیل تجسم کند و مهر دست به دامان مهربانی سجاده ی تمنا پهن کرده است و عاطفه با نمک اشتیاق، شور به دل می اندازد. جان میل جانان دارد و مقیم تن نمی شود. جسم از حرارت لب، سوخته و تکانی نمی خورد و روح، دست به پروازی انتحاری زده است و روان پریش تا به پریشانی موی تو توسل کند و ساکن سر زلف تو باشد. وه که گوشم از همهمه ی لبخندهایت لبریز و از سرشاری احساس تو هفت دستگاه در پرده ی میانی می زند تا هفت حرف «ترا دوست» را هفت بار در هفته داشته باشد. این بوسه که مرا چنین می چشد، جسم را به هیجان اورده، روح را به کجا می کشد؟؟
موضوع مطلب : یکشنبه 91 اردیبهشت 31 :: 9:21 صبح :: نویسنده : ایرج گلشنی
بودجه کل کشور تصویب شد و این یعنی آغاز یک سال فعالیت دولت احمدی نژاد تا خرداد 92 و بعد پایانی بر هشت سال تلاش از یک سو و شعار از سوی دیگر. حال چقدر موازنه بین شعار و تلاش بوده، باید بعد از خرداد 92 شنید چرا که بر اساس فرهنگ قجری و فرمایشی ما ایرانی ها ، هر کس یا گروهی تا زمانی که سر کار هستند و قدرت را در دست دارند عزیزند و بزرگوار. آن قدر بزرگوار که عیبی در آنها یافت نمیشود. عیبها زمانی خودشان را نشان میدهند که قدرت از کف برود. مروز سه دهه تاریخ انقلاب اسلامی چنین به ما یاد اوری میکند: اول: روزگاری همه شعار میدادیم: قائم مقام رهبری- آیتالله منتظری اما یک باره شاهد جمع آوری عکس ها و خاموش شدن نام منتظری بودیم و منتطری از اوج سیاست به انزوای نجف آباد رسید و بعد هم بی سر و صدا زندگی کرد و آرام و خاموش به سرای باقی شتافت. دوم: روزگاری شعار میدادیم : بنی صدر حمایتت میکنیم و با میلیونها رإی او را رییس جمهور خواندیم، اما یک باره، محبوب ما محبوبه شد و بعد به عنوان یک دشمن قدار به خارج کشور گریخت و شد اخ! سوم: باز یاد میآوریم روزگای که کشور در بدترین شرایط ممکن بود و با 44کشور دنیادرگیر جنگی تمام عیار بود، سکان دولت در دست کسی بود به نام موسوی که یک باره آن هم شد منافق و نظام برانداز و اخ! چهارم: باز یاد می آوریم زمانی که هاشمی رییس و همه کاره بود و سردار سازندگی لقب دادیم و هزار هور اکشیدیم و یک باره شد ... فراموش! و بعد پنجم: روزگاری می دودیم به دنبال ماشین رییس جمهوری خوش تیپ و سیدی نورانی و متفکری بزرگ و این جور لقبها و یک باره خاتمی هم شد دشمن ملت و قابل رد صلاحیت! و ششم : احمدی نژاد هم آیا به همین سرنوشت دچار خواهد شد؟ تاریخ سیاسی بعد از انقلاب اسلامی که نشان داد سیاست در کشور ما درست مانندتیم رئال مادرید است! یعنی بازیکن خرابکن! شماره معکوس تا خرداد 92 آغاز شده است و با این روند کند بودجه تا اجرایی شود، امیدی نیست که دولت در سال پایانی کار خاصی از پیش ببرد. باتمام اینها آرزوی موفقیت داریم برای دولتمردان همان گونه که برای پیشینیان داشتیم و همان گونه که برای پسینیان خواهیم داشت. (اصولا به ما مربوط نیست) اما همین مربوط نبودن بهتر است از آن که مانندبعضی ها یک نفر را به اوج ببریم و بعد از آن بالا بکوبیم زمین. همین که به ما مربوط نباشد بهتر است ! موضوع مطلب : چهارشنبه 91 اردیبهشت 6 :: 4:7 عصر :: نویسنده : ایرج گلشنی
ماهیت سازمان اسلامی وقتی به گذشته نه چندان دور بر می گردیم و احساسات پاک انقلابی را در دهه شصت در ذهن و روح بازیافت و بررسی می کنیم، متوجه می شویم از آن نیک اندیشی ها بسیار فاصله گرفته ایم. زمانی را به یاد می اورم که آنقدر احساسات انقلاب و اسلامی شفاف و برجسته بود که هر جایی در باره اخلاق نیک سخن گفته می شد و کسانی که به صفات الهی نزدیک تر بودند، در نزد همه عزیزتر به حساب می آمدند. فضایل اخلاقی و اصل فدخل فی اخلاق الله، سرلوحه کار و تلاش و رفتار بسیاری بود و امروز حتی اندکی هم به آن توجهی ندارند. شدت گرایش به اسلام چنان بود که حتی مباحث علمی را در بر می گرفت و سخن از اقتصاد اسلامی، روانشناسی اسلامی، جامعه شناسی اسلامی و حتی ریاضی اسلامی! بود و کانون های علمی گرم بود از این مباحث. در باره سازمان هم چنین بود و سازمان اسلامی، رویای مردان و زنان انقلابی آن زمان بود. کتاب ها در باب سازمان اسلامی نوشته شد و سخن ها در باب مدیر اسلامی به زبان آمد اما.... افسوس و صد افسوس که از آن همه احساسات پاک مشتی شعار دروغین برجای مانده است. در باب اصول سازمان اسلامی ، تقدیر و تشکر از کارکنان و سپاس از ارباب رجوع و... یکی از ارکان رکین این سازمان بود و مدیر اسلامی کسی بود که به سنت های حسنه مانند سنت تشکر و قدردانی گرایش داشته باشد. مدیر اسلامی در سازمان اسلامی کسی بود که اهل غیبت نبود، اهل دسیسه و احتکار نبود، اهل باند بازی و مدیریت های اتوبوسی نبود و سازمان تحت مدیریتش سالم و کارآ بود. کسی در سازمان اسلامی سخن چینی نمی کرد و هیچ مدیری هم اهل نمام پروری و جاسوس گذاری نبود و کسی مأموریت سخن چینی برای کسی نداشت. در سازمان اسلامی، مودت و محبت از اصل های بی خدشه بود و کسی به گروه قبلی فحاشی نمی کرد. هر کس کار را تکلیف الهی می دانست و با تمام وجود خود را در خدمت اهداف سازمان قرار می داد. اگر کسی شایسته مسئولیت جایی نبود، حاضر به پذیرش آن سئولیت نمی شد و اگر صاحب منصبی بود و کسی را بهتر از خود برای آن منصب تشخیص می داد به نفع او کنار می رفت و... اکنون دو دهه ازآن دهه رویایی گذشته است و قرار بر این بود که بعد از عمری تلاش و ممارست و خودسازی، شعار سازمان اسلامی تحقق یابد اما... اما ان چه من و امثال من می بینند، نه تنها سازمانی بر مبنای اسلام و آن اصول عالیمقام اسلامی و انسانی نیست، بلکه در بسیاری جهات در سراشیبی کفر و الحاد قرار گرفته اند و حتی مبانی انسانی را رعایت نمی کنند تا چه رسد به قواعد اسلام. آن آدم هایی که در دهه شصت رویای سازمان اسلامی داشتند، الان هستند که دروغ یا راست بودن افکار منحرفانی چون مرا به نقد بکشند و نادرستی آن را ثابت کنند؟!!
موضوع مطلب : دلیل درباره وبلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 273
کل بازدیدها: 208079
|
||||