چهارشنبه 91 اردیبهشت 6 :: 4:7 عصر :: نویسنده : ایرج گلشنی
ماهیت سازمان اسلامی وقتی به گذشته نه چندان دور بر می گردیم و احساسات پاک انقلابی را در دهه شصت در ذهن و روح بازیافت و بررسی می کنیم، متوجه می شویم از آن نیک اندیشی ها بسیار فاصله گرفته ایم. زمانی را به یاد می اورم که آنقدر احساسات انقلاب و اسلامی شفاف و برجسته بود که هر جایی در باره اخلاق نیک سخن گفته می شد و کسانی که به صفات الهی نزدیک تر بودند، در نزد همه عزیزتر به حساب می آمدند. فضایل اخلاقی و اصل فدخل فی اخلاق الله، سرلوحه کار و تلاش و رفتار بسیاری بود و امروز حتی اندکی هم به آن توجهی ندارند. شدت گرایش به اسلام چنان بود که حتی مباحث علمی را در بر می گرفت و سخن از اقتصاد اسلامی، روانشناسی اسلامی، جامعه شناسی اسلامی و حتی ریاضی اسلامی! بود و کانون های علمی گرم بود از این مباحث. در باره سازمان هم چنین بود و سازمان اسلامی، رویای مردان و زنان انقلابی آن زمان بود. کتاب ها در باب سازمان اسلامی نوشته شد و سخن ها در باب مدیر اسلامی به زبان آمد اما.... افسوس و صد افسوس که از آن همه احساسات پاک مشتی شعار دروغین برجای مانده است. در باب اصول سازمان اسلامی ، تقدیر و تشکر از کارکنان و سپاس از ارباب رجوع و... یکی از ارکان رکین این سازمان بود و مدیر اسلامی کسی بود که به سنت های حسنه مانند سنت تشکر و قدردانی گرایش داشته باشد. مدیر اسلامی در سازمان اسلامی کسی بود که اهل غیبت نبود، اهل دسیسه و احتکار نبود، اهل باند بازی و مدیریت های اتوبوسی نبود و سازمان تحت مدیریتش سالم و کارآ بود. کسی در سازمان اسلامی سخن چینی نمی کرد و هیچ مدیری هم اهل نمام پروری و جاسوس گذاری نبود و کسی مأموریت سخن چینی برای کسی نداشت. در سازمان اسلامی، مودت و محبت از اصل های بی خدشه بود و کسی به گروه قبلی فحاشی نمی کرد. هر کس کار را تکلیف الهی می دانست و با تمام وجود خود را در خدمت اهداف سازمان قرار می داد. اگر کسی شایسته مسئولیت جایی نبود، حاضر به پذیرش آن سئولیت نمی شد و اگر صاحب منصبی بود و کسی را بهتر از خود برای آن منصب تشخیص می داد به نفع او کنار می رفت و... اکنون دو دهه ازآن دهه رویایی گذشته است و قرار بر این بود که بعد از عمری تلاش و ممارست و خودسازی، شعار سازمان اسلامی تحقق یابد اما... اما ان چه من و امثال من می بینند، نه تنها سازمانی بر مبنای اسلام و آن اصول عالیمقام اسلامی و انسانی نیست، بلکه در بسیاری جهات در سراشیبی کفر و الحاد قرار گرفته اند و حتی مبانی انسانی را رعایت نمی کنند تا چه رسد به قواعد اسلام. آن آدم هایی که در دهه شصت رویای سازمان اسلامی داشتند، الان هستند که دروغ یا راست بودن افکار منحرفانی چون مرا به نقد بکشند و نادرستی آن را ثابت کنند؟!!
موضوع مطلب : دوشنبه 91 فروردین 28 :: 11:36 صبح :: نویسنده : ایرج گلشنی
بزرگ اندیشمندان تاریخ بشری، کسانی هستند که از مرز خاک و نژاد و تعلقات معمول گذشتهاند و برای همیشه با منش انسانی و فکری خود برای همه نسلها باقی مانده و میمانند. روایتی است از مولانا که عبرتآموز است و آن این است: کسی به ملاقات مولانا رفت و بعد از عرض ارادت بسیار گفت: میخواهم به مذهب تو در آیم و حنفی شوم. مولانا در پاسخ گفت: نگو به مذهب تو می آیم ، بگو بیا برویم آدم شویم. برداشت من این است: اول: آدم شدن و آدم بودن فراتر از کیش و مذهب است. دوم: اولویت با آدم شدن است نه گرویدن به مذهب این و آن. سوم: برای انسان های بزرگ، هر چیزی جنبه فرعی دارد و اصالت با مذهب و مکتب و مرام نیست. چهارم: هر کسی در هر مذهبی میتواند آدم باشد و هر کسی با هر مذهبی میتواند آدم نباشد. پنجم: دعوت به آدم شدن، جدای دعوت به مذهب یا مسلک خاص است. برای آدم شدن، مذهب خاص اصالت ندارد. با تمام اینها، بدون شک، مذهب ، مکتب و مسلک در بهبود رفتاری و گفتاری ما آدم ها موثر است؛ از این رو، این نکته بسیار حساس را باید به درستی درک کرد که: قاعده شکنی برای آدمهای بزرگ معنایی دارد که برای ما آدمهای کوچک بیمعناست. به عبارتی، کاری که مولانا میکند و گفتهای که او بر زبان میآورد، در جایگاه مولانا و برای همسطحان مولانا کاربرد دارد و برای امثال من، عین گمراهی است. این است که نمیتوان به هر آن چه از این بزرگان به ما میرسد، به سرعت عمل کنیم. عمل کردن به این اندیشه ها شرط دارد و شرط لازم و کافی آن، چون مولانا بودن است. موضوع مطلب : چهارشنبه 91 فروردین 23 :: 10:45 صبح :: نویسنده : ایرج گلشنی
یکی از سعادت های بزرگ برای یک انسان، وجود همدم شیرین و شریف است تا جایی که نشست و برخاست با آن شیرین شریف میتواند در مکتب و مسلک انسان اثرگذار باشد. این کلام نغز «کمال همنشین» از حکمت های عمیق و موثر قدمای ماست(خدا رحمتشان کند) و آنها به درستی همنشین، همدم و همصحبت را در سرنوشت انسان حاکم قرار داده اند. همنشین در ذهنیت، فکر، خواسته، گفتار، رفتار و شخصیت آدمی اثر میگذارد و به اصطلاح جامعه شناختی، خرده فرهنگ خاصی را به وجود میآورد. مثلا گفتار و رفتار تاکسی داران، کامیون داران، معلمان، استادان دانشگاه و... با هم بسیار متفاوت و هریک ویژگی خاص خود را دارد. قدما که خدا رحمتشان کند، اصلی مقرر داشته اند و آن این است: بگو با که نشستی تا بگویم که هستی. از این رو، تأکید بر دوست یابی درست، ارتباط با انسان های فرهیخته و پرهیز از ارتباط با افراد سطحی را توصیه میکنند. موارد دیگری بر شان و شخصیت انسان اثرگذار هستند؛ مانند سفره ای که سر آن می نشیند یا غذایی که می خورد؛ سفره به دلیل تأکیدات اسلام بر حرام یا حلال بودن محتوای آن و آداب استفاده از آن و غذا از حیث میزان بهداشتی بودن و مواد قندی و روغنی تشکیل دهنده آن. از این روست که اصل قدما را می توان تکثیر کرد و گفت: بگو بر سر کدام سفره نشستی تا بگویم که هستی یا بگو چه غذایی خوردی تا بگویم چگونه هستی. نتیجه کلام این که: همان گونه که سفره حلال، غذای روح دینی آدمی است و خوراک ها غذای جسم آدم، همنشینی با اهل کمال و معرفت وعلم، غذای روان آدمی خواهد بود. از این روست که باید در انتخاب همنشین و همصحبت و دوست و رفیق بسیار دقت کرد. کسانی که دوستانشان کمتر از خودشان هستند، ضرر می کنند چرا که از او به دوستشان چیزی از علم و معرفت می رسد و از دوست به او هیچ. از این روست که کسانی که با علما، حکما، دانشمندان و استادان مبرز و برجسته در کشور ارتباطی دارند، از خوشبختترین آدم ها هستند و خود در آینده یکی از برگزیدگان این ملت خواهند بود. سرگذشت بزرگان را که می خوانیم می بینیم در اطرافشان گروهی از بهترینها بوده اند و این بهترین ها هستند که انسان را بهتر می کند. آری! به درستی گفته اند: بگو با که نشستی تا بگویم که هستی. ===== نکته جالب این است که برخی فکر می کنند با وجود همنشین بد هم می توان زیبا ماند و سالم زندگی کرد. مثال می زنند مانند گل که همنشین خار است و گل بودن خود را حفظ کرده است. این افراد خود را توجیه می کنند تا با کسانی از جنس خار رابطه داشته باشند و خیال کنند که اثر منفی نمی گیرند. اینان باید توجه داشته باشند که گل و خار همزیستی دارند نه همنشینی. همزیستی گل و خار و امثال اینها، رابطه ای از جنس همنشینی نیست که بر هم اثر متقابل داشته باشند؛ بلکه وجود فیزیکی آنها در کنار هم قرار گرفته است. اگر گل را با تفکری شاعرانه همنشین خار بدانیم، همان نسبت بین گل و خاک، گل و آب، گل و آفتاب و... وجود دارد؛ از این روست که به جای همنشینی بهتر است لفظ همزیستی را استفاده کنیم. همنشینی زمانی است که بی وجود یکی بتوان زیست در حالی که در همزیستی، یکی بدون دیگری نمی تواند زنده بماند. همنشینی منوط به اختیار انتخاب است اما همزیستی منوط به نیاز زندگی است. همنشینی اختیاری است و همزیستی اجباری. با توجه به این تفاوت ها می توان فرق همنشین و همزیست را فهمید و خود را از روی نادانی به تجاهل نزد و همنشین را از همزیست تشخیص داده و درست انتخاب کرد. ذکر این نکته تفکر برانگیز است و آن اینکه همنشینی از جنس گل و پروانه است و همزیستی از جنس گل و خار. حال بگو با که نشستی تا بگویم که هستی! موضوع مطلب : سه شنبه 91 فروردین 22 :: 10:4 صبح :: نویسنده : ایرج گلشنی
«انجمن آثار و مفاخر فرهنگی» را می توان زیباترین انجمن کشور ایران نامید؛ چرا که : 1- این انجمن با حدود یک صد سال قدمت، از نادره تشکلهایی است که عمری پر ثمر و طولانی داشته و دارد. 2- انجمن آثار جزو معدود تشکل هایی است که دوران سیاسی گذشته و بعد از انقلاب را تجربه کرده و بدون تغییر در ماهیت، به حیات خود ادامه داده است. 3- این انجمن با توجه به بزرگان فرهنگ، ادب، هنر و صنعت برای بزرگداشت و نکوداشت آنها تلاش می کند و از این حیث بسیار ارزشمند و دوستداشتنی است. هم تلاش او زیباست و هم عناصری که برای آنها تلاش میکند، زیبا و ارزشمندند. 4- انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در سال های اخیر از حمایت مستقیم ریاست جمهوری برخوردار شد و رییس جمهور به عنوان رییس هیات امنا، جانی تازه به این انجمن بخشید. حضور رییس جمهور برای اولین بار در تاریخ بعد از انقلاب اسلامی در انجمن و سخنرانی در مراسم نکوداشت آیت الله طالقانی از اعتلای اداری و سیاسی این انجمن خبر می دهد. 5- هر جامعه ای با بزرگان خود نفس می کشد و مفاخر و برگزیدگان هر جامعه نشان از مجد و عظمت و بزرگی آن جامعه دارد؛ در این رابطه انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به عنوان نقطه ثقل بزرگداشت و نکوداشت مفاخر این سرزمین از زیباترین نقاطی است که در نقشه ایران زمین وجود دارد. 6- احداث یادمان ها و آرامگاه ها بر مزار کسانی چون فردوسی پاکزاد، حافظ لسان الغیب و سعدی شیرین سخن و... از افتخارات این انجمن است. همچنین صیانت از آثار فاخر و توجه به آثار برگزیده ملی و دینی از دیگر وظایفی است که چون در گران بر تارک این انجمن می درخشد. و بسیار دلایل دیگر که نشان میدهد این انجمن زیباترین انجمنی است که در دنیای معاصر و سرشار از ماشین میتواند وجود داشته باشد. متأسفانه به رغم تمام زیباییها کمتر کسانی هستند که این انجمن را می شناسند و به آن مراجعه میکنند. عموم مردم ایران که صاحبان اصلی این انجمن هستند، اطلاع خوبی از آن ندارند. حتی بسیاری جستجوگران علم و معرفت که سرگشته دانش و دانایی بیشتر هستند، از این انجمن بی خبرند و سری حتی به وب سایت آن نمی زنند. وب گردان نیز کمتر انجمن آثار و مفاخر فرهنگی را سرچ میکنند و کمتر نگاهی به سایت آن می اندازند و دلیل همه اینها دو چیز است: اول: ضعف اطلاع رسانی که معمولا همه دستگاه ها و انجمن ها و تشکل ها با آن دست در گریبانند. دوم: تصور غلط برخی مخاطبان احساس می کنند انجمن فقط مختص برگزیدگان و مفاخر کشور است و ارتباطی با آنها ندارد و آنها نمی توانند اطلاعات خاصی از این انجمن برای جستارهای علمی خود به دست آورند؛ گرچه چنین نیست و انجمن به نور روی مفاخر علمی در همه زمینه ها منور است و هر کس می تواند از ضیاء حضور بزرگان علم و معرفت، بهره مند شود. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در یکی از ساختمانهای بسیار قدیمی در امیربهادر(خیابان شهید بشیری- پایین تر از میدان منیریه) واقع و پذیرای دوستداران فرهنگ و ادب این مرزو بوم پر گهر است. سایت اطلاع رسانی آن با این آدرس در دسترس است: anjom.ir این مختصر عرض ارادتی بود به مفاخر کشورم. موضوع مطلب : یکشنبه 90 اسفند 21 :: 3:2 عصر :: نویسنده : ایرج گلشنی
وقتی نام بزرگان به میان می آید، برخی مباحث روزمره رخت برمی بندد. این نوشتار به بهانه بحثی است که اخیرا در باب شیعه بودن فردوسی بزرگ مطرح می شود. در این که فردوسی شیعه دوازده امامی است، شکی نیست و این که ما شیعیان به این شیعه بودن افتخار می کنیم هم طبیعی است؛ اما واقعیت فراتر از مذهبی بودن برخی بزرگان مانند فردوسی چیز دیگری است و آن این که اینان در بندمذهب و دین و خاک و... نیستند. این نکته زمانی درک می شود که به بزرگی گورکی به آن بیندیشیم و بفهمیم که در بند خاک و خون بودن یا نبودن چه شرایط خاصی دارد. فردوسی با نگاهی سطحی می توان به خاک و خون پرستی متهم کرد؛ اما درک عمیق از این اعجوبه تاریخ نکاتی را روشن می کند که نشان می دهد او نیز از بند خاک و خون گذشته است. برخی از این نکات عبارتند از: اول: بزرگان متعلق به تمام زمان ها و مکان ها هستند. دوم: بزرگان فارغ از ماجرای مذهب و سرزمین و قوم هستند. اندیشمندان بزرگ مرزها را در می شکنند و تعلق همگانی و جهانی برای همه دوران ها پیدا می کنند. امروز دیگر نمی توان حافظ را فقط شیرازی دانست و ابن سینا را در حصار همدان و عطار را در نیشابور محصور کرد. در باب مذهب هم چنین است. همان گونه که سنی بودن حافظ و مولانا چیزی از آنها برای جهان شیعه کم نمی کند، شیعه بودن فردوسی هم چیزی از او برای دیگران کم نمی کند. کمبودی اگر حس می شود از سوی کسانی است که نه سطحی از بزرگی فردوسی را درک می کند و نه خود در حد معمول به رشد شخصیتی رسیده است. اینان سارقان بیت های این و آن و دزدان مفاخر هستند و سعی در به نام کردن این و آن دارند. این نکته شامل حال کشورها هم می شود. کشورهایی که این روزها به دنبال سرقت آدم ها و مفاخر هستند. کسانی که مولانا را ترکیه ای می دانند و رودکی را تاجیکی و...
موضوع مطلب : سه شنبه 90 اسفند 16 :: 11:8 صبح :: نویسنده : ایرج گلشنی
فردوسی کجاست؟ در هشتمین نشست از سلسله نشستهای تخصصی متنخوانی شاهنامه (و فردوسیپژوهی) که در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد، در ابتدای نشست مدیر برنامهریزی انجمن با خیرمقدم به مهمانان در ارتباط با کمرنگی حضور فرهنگ فردوسی در میان جامعه سخن گفت. گلشنی با روند تشریح روند سلسله نشستهای متنخوانی شاهنامه افزود: آنچه به عنوان هدف غائی چنین نشستهایی است، برداشت علمی و کاربردی از فرهنگ و منش فردوسی برای زندگی امروز ملت ایران است؛ درحالیکه به نظر نمیرسد به نحو مطلوب و مفید به آن دست یافته باشیم، چرا که فرهنگ فردوسی و امثال فردوسی آنگونه که باید و شاید، در رفتار فردی و جمعی شهروندان دیده نمیشود. وی انتظار از مردم ایران برای رفتاری در شأن ایرانیت و اسلامیت را بسیار بیش از آنچه هست، دانست و افزود: فرهنگ فردوسی، هدف فردوسی و انتظار فردوسی و امثال فردوسی را تبیین نکردهایم؛ نه از بُعد نظری و نه از بُعد کاربردی. از بعد نظری، از فردوسی نظریهها و تئوریهای علمی به دنیا ارائه نکردهایم و فقط او را از میان جامعه برداشتیم و در کنج دانشگاهها و در ذهن جمعی اندیشمند تنها گذاشتیم و چنان وانمود کردیم که انگار فردوسی فقط مختص کسانی است که با تحصیلات عالی، عمرشان را وقف فردوسی پژوهی کردهاند و دیگر مردم، نصیبی از او ندارند. وی افزود: فرهنگ فردوسی که مبتنی بر رفتار و گفتار کریمانه و بزرگوارانه است در میان آحاد مردم کمرنگ شده است و کمتر نشانی از آن در جلوههای رفتاری مردم در فضاهای جمعی مانند اتوبوس، مترو، ورزشگاه و... میبینیم. چرا چنین است؟ چرا انتظاری که از خود به عنوان یک ایرانی داریم، برآورده نمیشود؟ چرا مصادیق کاربردی فرهنگ فردوسی کمرنگ و در مقابل، تجلی فرهنگ غربی بیشتر است؟ گلشنی با تأکید بر ضرورت برای مقابله با فرهنگ غربی و تقویت مرام و رفتار اجتماعی بر اساس فرهنگ ایرانی - اسلامی افزود: باید بدانیم چگونه میتوان تجلی حضور فرهنگ پهلوانانه فردوسی را در جایجای شهر و در رفتار شهروندان ببینیم. این مستلزم آسیبشناسی و سببشناسی کیفیت حضور فرهنگ فردوسی در میان مردم ماست. وی افزود: فردوسی و فرهنگ پهلوانی او، فرهنگی ایرانی ـ اسلامی است که میتواند ما را به جامعة بهتر راهنمایی کند؛ متأسفانه فرهنگ فردوسی نهادینه نشده و در جامعه به نحو مطلوب تبدیل به رفتار فردی و اجتماعی نشده است و حتی دربسیار موارد از آن سوء برداشت شده و علیه اسلام از فردوسی استفاده میشود در حالی که شاهنامه را باید تفسیر قرآن دانست و مطابقت شاهنامه با مفاهیم قرآنی به حدی زیبا و اعجابآور است که باید آن را بهترین تفسیر یا از بهترین تفسیرها دانست و خوشبختانه این سخن یک ادعا نیست بلکه پژوهی معتبر است که دکتر هاجری انجام داده و در حال تکمیل آن است. وی اظهار امیدواری کرد که علاقهمندان فردوسی رسالت واقعی خود را تشخیص داده و با پرهیز از افراط و تفریط، از بینش و جلوة فرهنگ و تمدن ایران زمین استفاه کنند. فردوسی کجاست؟ گلشنی در ادامه به سببشناسی کیفیت حضور فردوسی در روزگار حال پرداخت و دلایلی بر ضعف حضور فرهنگ فردوسی برشمرد: اول: فردوسی شاعر نیست. فردوسی شاعر نیست و شاعر خواندن و شاعر دانستن فردوسی، اولین ظلم بزرگ به فردوسی و مهمترین دلیل کنار زدن او و فرهنگ او از جامعه ایرانی است. گلشنی با این بیان تأکید کرد: «شعر،زبان فردوسی است و این به معنی شاعر بودن او نیست. فردوسی حکیمی است که مانند هر دانای روزگار، رسالت اجتماعی خود را تشخیص داده و برای انجام رسالت، اقدام کرده است. وی چنین تشخیص داده که برای بیان یک تاریخ فرهنگی، احساسی و حماسی، استفاده از زبان شعر بهترین گزینه ممکن است. او با استفاده از این زبان، توانسته مجموعهای بکر ارائه کند که بیان و نگارش آن با نوع ادبی دیگر مانند نثر، ممکن نبوده است. امروزه هر اندیشمندی اتخاذ این روش گفتار از سوی فردوسی را تأیید میکند و میداند که بیان آنچه در شاهنامه است به وسیلة نثر تقریباً غیرممکن است. صرف شاعر دانستن فردوسی به دلیل استفاده از زبان شعر مانند آن است که ابن سینا را عرب بدانیم چون از زبان عربی برای کتابهایش استفاده کرده است! وی افزود: ما نیز برای بیان مقاصد خود ممکن است از ابزارهای متعددی استفاده میکنیم و برای استفاده از ابزار مناسب، اقدام به بررسی و تجزیه و تحلیل میکنیم؛ بدیهی است که فردوسی هم چنین کاری کرده است؛ بنابراین باید قبول کرد که فردوسی رسالتی برای خود فرض دانسته و برای انجام آن رسالت، بهترین روش، بهترین زبان و بهترین سیاست ممکن را منطبق بر شرایط روز و پیشبینی آینده برگزیده است. از این روی، فقط شاعر دانستن فردوسی خطای بزرگی است که عواقب بدی به دنبال داشته است؛ از جمله: 1. شاعر دانستن فردوسی، موجب تحریم حکمت و حکیمبودن او شد. 2. شاعر دانستن فردوسی، فردوسی را به کنج دانشکدههای ادبیات، تبعید کرد. 3. شاعر دانتن فردوسی، او را به انحصار ادیبان کشاند و دیگر اندیشمندان را از او دور نگاه داشت. 4. شاعر دانستن فردوسی، رسالت او که زنده کردن عجم بود را در قیلوقال بحر متقارب گیر انداخت و او را از میان مردم برداشت. 5. شاعر دانستن فردوسی موجب افت دیگر ابعاد وجودی فردوسی شد و او را تا حد یک شاعر تنزل داد؛ مضاعف بر این که شعر او هم شعر نیست، بلکه نظم است و لذا فردوسی از حد برخی شعرا نیز تنزل یافت. مدیر برنامهریزی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، فردوسی را منشوری از معارف خواند که طبقهها و قشرهای مختلف اجتماع ایرانی را در برمیگیرد و هر کدام را به فراخور فهم، دانش و درک خود سیراب میکند و افزود: سالهای سال بیتوجهی به ابعاد گوناگون فردوسی، نادیده انگاشتن حکمت و در نظر نگرفتن رسالت اصلی و هدف غائی او که طی سی سال رنج حاصل شد، ماهیت واقعی فردوسی را گم کرد و اکنونبازیافت هویت، شأنیت، شخصیت و رسالت فردوسی امری بسیار مشکل است و این امر با چند نشست و کلاس و کنفرانس محقق نخواهد شد. دوم: افراط و تفریط درباره فردوسی وی در ادامه، افراط و تفریط درباره فردوسی را اشتباه بزرگ دیگر خواند و افزود: عدم شناسایی و شناساندن فردوسی موجب جبههگیری غلط و گروه شد، یکی آنها که وجه اسلامی فردوسی را نفهمیدند و دیگر آنان که وجه ایرانی فردوسی را انکار کردند. این دو گروه به افراط و تفریط درافتادند و بیشتر از آن که به مردم، جامعه، فرهنگ ایران و رسالت فردوسی بیندیشند، به تخریب یکدیگر روی آوردند و فردوسی را ابزار مناسبی برای مخاصمتهای خود یافتند؛ ازاینرو، عدهای به نام ایرانیت، فردوسی را علم کردند و او را عنصری ضد اسلام نامیدند تا با این حربه به جنگ مذهبیون افراطی بیایند، و مذهبیون افراطی نیز از روی نادانی، تلاش به حذف فردوسی از فرهنگ ایرانی کردند تا به زعم خود، فرهنگ مذهبی را تقویت نمایند. هر دوی این گروهها گناهی بزرگ در حق ایران و اسلام مرتکب شدند و متأسفانه هنوز که هنوز است به این گناه پی نبرده و از آن توبه نکردهاند. گلشنی رسالت امروز فردوسی پژوهان و علاقهمندان به فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی را بازشناسی، بازشناساندن و دفاع از رسالت واقعی فردوسی برشمرد و افزود بیتوجهی به حقانیت افکار حیم فردوسی، او را به دامن ملت باز نخواهد گرداند و چنین کم توجهیهایی است که اغیار را به مفاخر دزدی وادار کرده است. وی انحصاری کردن نامهای بزرگی چون مولانا، رودکی سید جمالالدین و... به نام کشورهای دیگر را نشان عدم محافظت، از مفاخر خواند و گفت: عدم ارتباط مناسب میان تئوری دانشگاهی با فن و کاربرد مشکل بزرگ دیگری است که گریبانگیر جامعه ماست. سوم: عدم ارتباط تئوری و کاربرد گلشنی عدم ارتباط دانشگاه و صنعت را مشکل دیرینه جامعه ایرانی خواند و گفت: این مشکل فقط منحصر به صنعت نیست، بلکه هنر و دیگر فنون کاربردی هم از آن رنج میبرند. همین عدم ارتباط است که رابطه فردوسی را با پزشکی، سینما و تئاتر و... قطع کرده است. ولی این مشکل را مکمل مشکل اول دانست و افزود: از یک سو صرفاً ادبیاتی دانستن فردوسی و زندانی کردن او در دانشکدههای کوچک ادبیات و از دیگر و عدم ارتباط دانشکدههای ادبیات با دنیای بیرون و با علوم و فنون و هنرهای کاربردی موجب مهجور و غریب ماندن فردوسی شده است. مدیر برنامهریزی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی راه کارهای بیرون رفت از این معضل را آسان اما مشروط خواند و گفت: به عنوان راهکارها راههای متعددی را میتوان نشان داد؛ اما طی هر کدام از آن راهها یک شرط بنیادین و اساسی داد که اگر رعایت نشود، هیچ توفیقی در هیچ راههای وجود خارجی نخواهد داشت و آن این است: شرط اقدام هماهنگ، جمعی و مستمر با حصول نتیجه. گلشنی اقدامات دفعی و فردی برخی افراد و دستگاهها در احیای فردوسی و فرهنگ الهی – انسانی او را اقداماتی قابل تحسین، اما بینتیجه دانست و افزود: ما با مسئلهای تحت عنوان بازیافت هویت فردوسی سر و کار نداریم، بلکه با فاجعة گم کردن هویت و رسالت فردوسی مواجهایم و توقف فاجعه و برگرداندن مسیر و جبران خسارتها کاری بسیار طاقتفرساست که با یک نهاد و یک برنامه و یک بنیاد قابل اجرا نیست. خروج از فاجعه و جلوگیری از توسعة بحران بیهویتی فردوسی، کاری جمعی میطلبد که البته راههای آسانی دارد. برای احیای واقعی فرهنگ فردوسی و بهرهگیری از رسالت مورد نظر آن فرزانه، گامهایی باید برداشت: گام اول: گام اول، تبیین نظامیافته، هماهنگ و منظم نظریه های فردوسی و تدوین مکتب فردوسی است که باید در سطح ملی و به وسیله عالیترین مراجع فرهنگی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی با همکاری فعموم فردوسی شناسان گذشته و معاصر انجام گیرد. گام دوم: تبدیل کردن فردوسی به دهها دو یا چند واحدی دانشگاهی به فراخور ظرفیت و ارتباط با رشته و دو واحد عمومی برای کلیه رشتهها و واحدهای اختصاصی برای رشتههایی مانند سینما تئاتر، پزشکی و... گام سوم: عجین کردن فرهنگ پهلوانی و فردوسی با آحاد مردم با استراتژی ملی و همراهی کلیه نهادها و دستگاهها و سازمانهای بهخصوص صداوسینما، رسانة فرنگی. گام چهارم: تعریف جایزه ملی فردوسی در ابعاد عمومی ـ مردمی و اختصاصی اندیشمندان وی اظهار امیدواری کرد که از داشتههای گرانسنگ خود بیش از اینها استفاده کنیم و توجه داد که اگر روند بیاعتنایی به مفاخر ادامه یابد، روند مفاخر دزدی اغیار نیز ادامه خواهد یافت و فرهنگ و تمدن، از مفاخر تهی خواهد شد. بیش از هزار سال گذشته و کسی نه چون فردوسی، بلکه بسیار کوتاهتر و کوچکتر از او نیامد، پس چرا تکانی نمیخوریم و بهخود نمیآییم؟! فردوسی برخاسته از فرهنگ ایرانی و بینش اسلامی است و از نادر، درهایی است که میتواند باعث فخر یک ایرانی مسلمان به فرهنگ ایرانی و آیین مکتبیاش باشد و این در گرانبهایی است که هزار سال بینظیر مانده است. اگر فردوسی را درک نکنیم و او را از قهر دلها و خانهها بیرون نیاوریم، عادت میکنیم دیگر بزرگان را از سعدی و حافظ تا سیدجمال، تا خمینی (ره) تا... از دست بدهیم و این درست همان چیزی است که استعمار و استکبار از ملتهای اصیل میخواهد.؟ در این میان، سیاستگذاران و مجریان فرهنگی کشور تقصیر بزرگ کم کاریها را به عهده دارند و مردم هم رسالت بزرگی. مردم نباید به رغم تقصیر، تقصیرها را به دولت نسبت دهد و خود را تبرئه کند. اگر دولت و نظام فرهنگی کشور کم کاری کرده است، یک دلیلش این است که مردم نخواستهاند و نسبت به داشتههای خود بیتفاوت عمل کرده اند.تقصیر کمکاری دیگر بر عهده اعاظم و اکابر جامعه است. اندیشمندان و دانشمندان جامعه باید در این باره عکسالمعل جدیتری از خود نشان دهند و با احیای فرهنگ فردوسی که فرهنگ ایرانی-اسلامی است، به ثبات نظام مقدس جمهوری اسلامی کمک کنند و مانع از فرصتطلبی و سوء استفادة اغیار خارجنشین شوند. و ما به نوبة خود از خود آغاز کنیم... موضوع مطلب : یکشنبه 90 اسفند 7 :: 3:8 عصر :: نویسنده : ایرج گلشنی
صبوری ملت ایران که حضرت امام(ره) آنها را برتر از امت دوران پیامبر(ص) میداند، نکتهای است که بارها با قدرت هر چه تمام تر به اثبات رسیده است. صبوری، وفاداری، کمتوقعی و قدردانی از مسئولان نظام همواره از شاخصههای معظم و معتبر مردم این سرزمین بوده است. اکنون بیش از سه دهه، مردم صبور ایران برای رسیدن به اهداف عالی انقلاب اسلامی در جبهههای گوناگونی میجنگند و به واقع دست از مبارزه نکشیده و قدمی در برابر اجانب عقب ننشستهاند؛ چنین خوی و صفتی در هر ملتی نیست. نمونه آشکار وازدگی در اروپا را باید در میان مردم یونان مشاهده کرد که با وجود رفاه نسبی نسبت به ایرانیان، تاب و توان از دست داده و در مقابل دولت خود قرار گرفته اند. اما مردم ما با تمام فشارها و به رغم افزایش ساعتی هزینهها، نبود نظارت جدی بر بازار مصرف، تقابل مسئولان دولتی، شعار زدگی، بیتوجهی به فرامین مقام معظم رهبری و بسیاری ناملایمات دیگر که بر کسی پوشیده نیست؛ همچنان پای بر جا ماندهاند. این صبوری چقدر ارزش دارد؟ با چه قیمتی میتوان آن را به دست آورد؟ چرا باید آن را از دست داد؟ و... اینها سوالاتی است که هر ایرانی و هر مسئول باید هر روز از خودش بپرسد و جواب مناسبی برای آن داشته باشد. اکنون انتخابات مجلس پیش روست و دستگاههای تبلیغاتی به شدت مردم را به حضور پای صندوقهای رآی فرا میخوانند؛ آیا تبلیغ کافی است؟ آیا لازم است به مردم بگویند که حضورشان پای صندوقهای رای ضروری است؟ آیا مردم خود مسئولیت و رسالت خود را نمیدانند؟ مردم میدانند؛ اما به نظر می رسد تا حدی رنجیده خاطر شده باشند. رنجیده خاطر از مجلسی که در بسیاری موارد زبان رسای آنها نبود. از نمایندگانی که نماینده نبودند. از نظارتی که نتوانستند بر قانون و اجرای آن داشته باشند. از هراس در قاطعیتی که مردم انتظارش را داشتند و... حال برخی نمایندگان نمیدانم با چه رویی نامزد شدهاند و با چه کارنامهای انتظار دارند مردم آنها را انتخاب کنند؟! واقعیت این است که مردم ما جلوتر از بسیاری از مسئولان و نمایندگان حرکت میکنند و این اگر ادامه یابد، جای نگرانی خواهد بود. مسئولان و نمایندگان باید تلاشی بیش از این در دستور کار خود قرار دهند و عمل را به طور جدی جایگزین شعار کنند تا صبوری ملت ایران تداوم یابد. موضوع مطلب : سه شنبه 90 بهمن 11 :: 8:4 عصر :: نویسنده : ایرج گلشنی
بحث انقلاب اسلامی که به میان میآید، هر انسان محقق و آزادهای که ریگ سیاست در کفش منطقش نباشد، به یاد امام ره می افتد و می داند که بی نام خمینی ره ، انقلاب اسلامی بی هویت و بی اساس است. با همین مختصر می توان فهمید که انقلاب اصیل اسلامی آن است که با کلام و اندیشه ی آن بزرگ مرد تاریخ ایران تبیین می شود. حال اگر امام ره بود و این روزها را می دید چه می گفت و چه می کرد؟ شاید این مهم ترین سوالی باشد که این روزها فکر مشغولی خیلی هاست. اگر امام ره بود و می شنید که همه باندبازی ها به نحوی خود را به نام و مقام شامخ ایشان منتسب می کنند چه می گفت و چه می کرد؟ اگر امام ره بود و فشار اقتصادی وارد بر همان زاغه نشینان و پابرهنگان مورد عنایتش می دید، چه می گفت و چه می کرد؟ وقتی کتابی مانند قلعه حیوانات را می خوانیم و تغییر رویه و شکل و شعار و شمایل انقلاب ها را می بینیم، و همان تغییرات را در انقلاب خودمان می بینیم، ما چه باید بگوییم و چه باید بکنیم؟ روزگاری بود که شهید رجایی فرزندش را از دست زدن به موتور و ماشین بیت المال منع می کرد و الان فرزندان آقایان در گرانترین دانشگاه ها درس می خوانند و در بهترین هتل ها اقامت می کنند. فاجعه ی سه هزار میلیاردی رخ می دهد نگران اختلاف طبقاتی در دوران سلطنت بودیم و الان اختلاف طبقاتی فاجعه ای غیر قابل مهار است و... و بسیاری نکات که همگان به خوبی همه را می دانند. حال اگر امام ره بود چه می کرد؟ درماندگی فقط بعد اقتصادی ندارد. گاه فشارهای روحی و روانی است که یک جامعه را از بنیان می کند. در این رابطه هم اکنون ملت ایران جزو افسرده ترین ملت های دنیا هستند. ملت بزرگی که امام ره آن را بهتر از ملت دوران رسول ص خواند، اکنون هیچ الفت و مهربانی با خود و دیگران ندارد. انقلابی که برای یگانگی آمده بود به سرعت مردم را در دسته های ضد قرار داد و یک عده شدند گل و گلستان و جمع دیگری شند خار و خاشاک. حال چگونه می توان خار و خاشاک را کنار گل و گلزار قرار داد، خدا می داند! و خدا می داند که دیگر نمی شود. تقسیم ملت ایران به دو گروه گل و خاشاک، بدعتی بود که بسیار خطرناک است و آثار آن هر لحظه بیشتر نمایان می شود. از هم گسیختگی بازار و قیمت های دلخواه و نبود نظارت، فرصت طلبان را به جان ملت انداخته است و سطح اعتماد به کمترین سطح ممکن رسیده است و این خبر خوشی برای ملتی که به قول امامش به وحدت زنده است، نیست و امیدوارم که این قلم سخت در اشتباه باشد. هنوز با دم مسیحایی آن امام فرزانه زنده ایم؛ ولی این نفس اهورایی را به نسل هایمان خوب منتقل نکردیم. انقلاب اسلامی و امام ره به جای زندگی در دل و روح نسل ها در ویژه برنامه های دولت اسیر شده اند. دلیل این سخن را چنین بررسی کنید: اگر در دهه فجر جشن های ملی و مردمی بدون حضور دولت برگزار شد، یعنی دهه فجر و امام ره را از مردم نگرفته ایم وگرنه باید احساس خطر کرد. همان گونه که روزهای انقلاب مردم به خیابان ها آمدند و انقلاب کردند و بعد بدون هیچ توصیه دولتی درجشن آن شرکت کردند، اگر دهه فجر ما به همان سبک و سیاق با سلام و صلوات ملت همراه باشد، عالی است و گرنه با برگزاری چند جلسه و همایش دولتی با بودجه بیت المال، نه انقلاب زنده می شود و نه گرامی داشته می شود. برنامه های فرمالیته و فرمایشی دارد ما را می برد به سوی همان جشن های ساختگی دوهزار و پانصد ساله. چه فرق می کند که جشن سی و دو ساله باشد یا هزار و پانصد ساله! مهم این است که حرف امام ره زنده باشد و حضور مردم با اشتیاق. به نظر نمی رسد که مقام معظم رهبری بتوانند کاری بیش از آن چه هست بکنند چه که ایشان هم مانند حسن ع چنان تنها مانده است که شاید چاره ای جز مماشاتی صلح گونه نداشته باشند. این را نمی دانیم اما وقتی سخنان شریبشان را می شنویم که سال ها نسبت به موضوعی هشدار می دهند و کسی عمل نمی کند، یعنی حسن زمان هم چاره ای جز صلحی تلخ ندارد. امیدوارم تمام فکرهایم غلط باشد و غلط باشد و غلط باشد. امیدوارم دهه فجر با جوشش مردمی برای چشن همراه باشد. امیدوارم اگر امام بود، راضی بود و از وضعیت کنونی ما خاطر مبارکشان شاد بود. امیدوارم! اما گمان نمی کنم چنین باشد. موضوع مطلب : جمعه 90 دی 30 :: 5:52 عصر :: نویسنده : ایرج گلشنی
بهمن خونین جاویدان... سالها میگذرد از رگبار مسلسلها؛ اما انگار همین امروز است فریاد اللهاکبر مردان و زنان دلیر. و ما هیچ دور نشدهایم از اصل خویش. اصل ما ریشه دارد در خون سرخ کسانی که جان شیرین در راه سعادت ما نهادند. اصل ما ریشه دارد در نبرد ناعادلانة خون بر شمشیر. اصالت ما بر میگردد فرزانة سلحشوری از خمین. اساس ما بر بنیاد قدمهای ثابت و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین، استوار است و امروز ما برای صیانت از گل سرخ، برای حمایت از سپیدار بلند و برای دفاع از خونبهای آلالهها از خیل شهیدان انقلاب اسلامی نیابت داریم. نیابت داریم تا آخرین قطرة خون، در هوای استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی تنفس کنیم. نیابت داریم تا در موقعیت خیبر، همچنان گوش به فرمان رهبر بمانیم. نیابت داریم تا روزی اگر لایق شدیم، خون ما هم نثار ایران اسلامی شود. بهمن خونین جاویدان، تا ابد زنده بادا ایران، تا ابد، تا آخرین ثانیة هستی، تا انتهای راهی پر خطر، با دست خالی و لبریز از شیدایی، با بهمن خونین جاویدانیم و همواره فرزند پاک ایرانیم. بیست و دوی بهمن، سالروز ظفرمندی انقلاب اسلامی است و ما هم چون تمامی مردم سرزمین اسلامیمان، میگوییم: همة دردهایمان فدای نام و یاد شهدای انقلاب. فدای یاد و نام امام(ره)، فدای قامت بالای پرچم سه رنگ ایران اسلامی. فدای بیست و دو اللهاکبری که همچون همای سعادت بر سر خاک پاک سرزمینمان سایة قدسی انداخته است. فدای اشک و آه مادران و پدران شهدا و مفقودین، آزادگان و جانبازان و تمامی رزمندگانی که سلحشورانه هشت سال سینه به سینة ناکسان گذاشتند و از تمامیت ارزی، ارزشی و ملی ما دفاع کردند. سالها میگذرد از رگبار مسلسلها؛ اما انگار همین امروز است فریاد اللهاکبر مردان و زنان دلیر. و ما هیچ دور نشدهایم از اصل خویش. مبارزه همچنان ادامه دارد؛ این بار دشمن از در دیگر و با لباس دیگر و با روش دیگری آمده است. اینبار میخواهد با تحریم و گرانی ما را بشکند؛ اما ما که شکستنی نیستیم. اگر قرار بر شکستن بود، حملة مستقیم 44 کشور در دوران جنگ تحمیلی ما را میشکست. اگر قرار بر شکستن بود، انهدام حزب جمهوری و دفتر ریاست جمهوری ما را میشکست، اگر قرار بر شکستن بود... قرار بر شکستن نیست که ما راست قامتان، جاودانة تاریخ خواهیم ماند. سربندهای شهادت ما همیشه آمادة به سر بستن است.
پیشاپیش و مشتاقانه، دهة فجر به تمامی مبارزان راستین خط انقلاب اسلامی و به تمامی دلسوزان ملت ایران مبارک باد. موضوع مطلب : سه شنبه 90 دی 13 :: 3:57 عصر :: نویسنده : ایرج گلشنی
وقتی گناه من تفهیم میشود آتش به رنج من تقسیم میشود عمرم ز ابتدا بی بازگشت آن بر روی ثانیه تنظیم میشود باجبر زندگی آغاز، وین عجب مختار بودنم تعلیم میشود انواع رنج ها را شامل شوم هر گونه از لذت تحریم میشود مذهب چه بود و دین؟ درکم نمیکشد ناچار عقل من تسلیم میشود کورم، کرم، زبانم لال، اینچنین بنیاد معرفت تحکیم میشود روحم به نا کجا آباد عاقبت جسمم به خاکدان تقدیم میشود روح رها ولی با رنج همنشین جسمم اما کمی تکریم میشود با آخرین نفس ها توبه می کنم این توبه آخرین تصمیم می شود ای صاحبان قدرت با تمام قد در پیشگاهتان تعظیم میشود شعر از ایرج گلشنی چند وقتی بود به دلیل مشغله قادر به حضور در جمع دوستان نبودم. این غزل دو سه ماه پیش سروده شد که برای خودم جالب از آب در آمد امیدوارم دوستان هم به عنوان یک احوالپرسی پذیرا باشند! موضوع مطلب : دلیل درباره وبلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 29
بازدید دیروز: 17
کل بازدیدها: 212654
|
||||