چهارشنبه 90 اردیبهشت 21 :: 9:9 صبح :: نویسنده : ایرج گلشنی
رابطه جهاد اقتصادی با پیشگیری آسیبهای اجتماعی و وقوع جرم
جهاد اقتصادی و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی و وقوع جرم چند وقتی است فکر مشغول موضوع جهاد اقتصادی و رابطهی آن با آسیبهای اجتماعی و وقوع جرم هستم. خوب است که با شما هم در میان بگذارم شاید ایده و نظر بهتری نصیب شود. نکات مهی در این رابطه وجود دارد که باید در باب آنها مداقه کرد: اول: دلیل نامگذاری سال به نام جهاد اقتصادی دوم: دلیل مقام معظم رهبری برای انتخاب کلمهی جهاد سوم: مفهوم کار در بینش اسلامی چهارم: مفهوم کار و تفاوت آن با شغل پنجم: رابطه فرهنگ کار با وضعیت موجود کار در ایران ششم: موضوع اشتغال و رابطه دولت و مردم با آن هفتم: تشخیص جایگاه وزارت کار و امور اجتماعی در موضوع بند 5 اصل 156 قانون اساسی هشتم: فهم و تشریح رابطه بین کار- تولید- توزیع- مصرف و تصریف با آسیبهای اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم هر کدام از این هشتگانه خود نیاز به تشریح مفصل دارد که امیدوارم با کسب نظر اهل فن بتوان به بهترین نحو ممکن تشریح و تبیین کرد.
موضوع مطلب : یکشنبه 90 اردیبهشت 18 :: 2:31 عصر :: نویسنده : ایرج گلشنی
سازمانهای مردم نهاد، فرصت یا آسیب؟ یکی از پدیدههای بشری که ریشهی دور تاریخی دارد، سازمانهای مردم نهاد است که در دهههای اخیر با رنگ و بوی خاصی در دانش مدیریت و جامعه شناسی مورد بحث و بررسی قرار گرفتهاند. به تاریخ گذشته نمیپردازیم و همین اشاره کافی است که سازمانهای مردم نهاد در گذشته با امروز به شدت متفاوت هستند و مهمترین تفاوت در این است که سازمانهای مردم نهاد گذشته نیاز به کسب مجوز و تبعیت از قوانین مکتوب حکومتی برای تشکیل و تداوم نداشتند. اما نهادهای غیر دولتی امروز که تحت عنوان سمن(سازمانهای مردم نهاد) یا NGO(NON GOVERMEN ORGANIZATION) نامیده و شناسایی میشوند، به عنوان یکی از پدیدههای معاصر در جوامع مختلف نمود و حیات یافتند که جامعهی ایرانی ما نیز تابعی از آن است. در ایران، بعد از انقلاب اسلامی و در هنگام دفاع مقدس و بعد از آن به شدت به تعداد این نهادها افزوده شد تا جایی که الان هر سازمان دولتی با تعداد زیادی از این سمنها در گیر است و در بسیاری از آنها، سازمان غیر دولتی(مردم نهاد) تبدیل به معضل بزرگی برای آنها شدهاست. به سرعت به نکاتی اشاره میکنم: 1- سازمانهای مردم نهاد به شدت متوقع شده اند و از دولت وام خواهی میکنند در حالی که مردم نهاد نباید توقع جا و مکان و بودجه از دولت داشته باشد که در این صورت خود به نهادی دولتی تبدیل میشود. 2- سازمانهای مردم نهاد برای سازمانهایی مانند ملی جوانان ، وزارت کشوف بنیاد شهید، شهرداری و... تبدیل به معضلی شدهاند که نیاز به مدیریت جدید دارند در حالی که سمنها نباید دست و پاگیر دیگر سازمانها باشند بلکه باید کمککننده به آنها باشند. 3- سمنها بسیار کوچک هستند و تعداد محدودی از افراد را در بر میگیرند و این به معنی اثربخشی ناچیز آنهاست. 4- سمن ها با هم در ارتباط نیستند و گاه به عنوان رقیب در برابر هم قرار میگیرند. 5- سمنها در کنار سازمانهای دولتی قرار ندارند و تضاد فکری و عملیاتی شدیدی بین آنها وچود دارد که به شدت آنها را در جنگ سرد فرو برده است. 6- سازمانهای مردم نهاد به شدت گرایش به فعالیتهای اقتصادی و درامدزا پیدا کردهاند که بر خلاف ماهیت وجودی آنهاست. 7- سمن ها در بسیاری از موارد دچار سوءاستفادههای تبلیغاتی میشوند که بر خلاف اساسنامهی آنهاست. 8- بر عملکرد سمنها نظارت درستی وجود ندارد و این موجب آسیبهای خاص خود میشود. 9- و... با این اشارهی کوتاه، جای تأمل است که سازمانهای مردم نهاد فرصتی برای رشد اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی هستند یا آسیبی جدی که باید فکری برای آنها کرد!
موضوع مطلب : یکشنبه 90 اردیبهشت 18 :: 2:30 عصر :: نویسنده : ایرج گلشنی
سازمانهای مردم نهاد، فرصت یا آسیب؟ یکی از پدیدههای بشری که ریشهی دور تاریخی دارد، سازمانهای مردم نهاد است که در دهههای اخیر با رنگ و بوی خاصی در دانش مدیریت و جامعه شناسی مورد بحث و بررسی قرار گرفتهاند. به تاریخ گذشته نمیپردازیم و همین اشاره کافی است که سازمانهای مردم نهاد در گذشته با امروز به شدت متفاوت هستند و مهمترین تفاوت در این است که سازمانهای مردم نهاد گذشته نیاز به کسب مجوز و تبعیت از قوانین مکتوب حکومتی برای تشکیل و تداوم نداشتند. اما نهادهای غیر دولتی امروز که تحت عنوان سمن(سازمانهای مردم نهاد) یا NGO(NON GOVERMEN ORGANIZATION) نامیده و شناسایی میشوند، به عنوان یکی از پدیدههای معاصر در جوامع مختلف نمود و حیات یافتند که جامعهی ایرانی ما نیز تابعی از آن است. در ایران، بعد از انقلاب اسلامی و در هنگام دفاع مقدس و بعد از آن به شدت به تعداد این نهادها افزوده شد تا جایی که الان هر سازمان دولتی با تعداد زیادی از این سمنها در گیر است و در بسیاری از آنها، سازمان غیر دولتی(مردم نهاد) تبدیل به معضل بزرگی برای آنها شدهاست. به سرعت به نکاتی اشاره میکنم: 1- سازمانهای مردم نهاد به شدت متوقع شده اند و از دولت وام خواهی میکنند در حالی که مردم نهاد نباید توقع جا و مکان و بودجه از دولت داشته باشد که در این صورت خود به نهادی دولتی تبدیل میشود. 2- سازمانهای مردم نهاد برای سازمانهایی مانند ملی جوانان ، وزارت کشوف بنیاد شهید، شهرداری و... تبدیل به معضلی شدهاند که نیاز به مدیریت جدید دارند در حالی که سمنها نباید دست و پاگیر دیگر سازمانها باشند بلکه باید کمککننده به آنها باشند. 3- سمنها بسیار کوچک هستند و تعداد محدودی از افراد را در بر میگیرند و این به معنی اثربخشی ناچیز آنهاست. 4- سمن ها با هم در ارتباط نیستند و گاه به عنوان رقیب در برابر هم قرار میگیرند. 5- سمنها در کنار سازمانهای دولتی قرار ندارند و تضاد فکری و عملیاتی شدیدی بین آنها وچود دارد که به شدت آنها را در جنگ سرد فرو برده است. 6- سازمانهای مردم نهاد به شدت گرایش به فعالیتهای اقتصادی و درامدزا پیدا کردهاند که بر خلاف ماهیت وجودی آنهاست. 7- سمن ها در بسیاری از موارد دچار سوءاستفادههای تبلیغاتی میشوند که بر خلاف اساسنامهی آنهاست. 8- بر عملکرد سمنها نظارت درستی وجود ندارد و این موجب آسیبهای خاص خود میشود. 9- و... با این اشارهی کوتاه، جای تأمل است که سازمانهای مردم نهاد فرصتی برای رشد اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی هستند یا آسیبی جدی که باید فکری برای آنها کرد!
موضوع مطلب : یکشنبه 90 اردیبهشت 18 :: 10:8 صبح :: نویسنده : ایرج گلشنی
رابطهی سبکهای مدیریت و آسیبهای فردی و اجتماعی آیا تا کنون از این زاویه به مقولهی مدیریت و سبکهای آن نگاه کردهاید؟ آیا سبک ها و روشهای مدیریت میتواند با ایجاد یا حذف آسیب رابطه داشته باشد. بدون شک، جواب مثبت است و سبکها و روشهای اعمال مدیریت، در به وجود آمدن آسیب یا رفع آن اثر عجیبی دارد. گر چه نمیتوان در این نوشتار به تمامی ابعاد و تشریح آنها پرداخت اما برای یک ذهن جستجو گر و خلاق کافی است به نکات محوری و بنیادین اشاره کرد: اول: از نظر منطقی، چند گانه بودن سبکها خود به دلیل مناسب نبودن یک سبک است. به عبارت دیگر، یک سبک مدیریت برای کلیهی حالات سازمانها و روحیهی افراد مناسب نیست، بنابر این، باید از سبکهای مختلفی استفاده کرد. دوم: افراد دارای روحیهها، ظرفیتها، فرهنگها و انگیزههای متفاوتی هستند. افزایش کارایی و نیل به اهداف سازمانی همواره با گروه خاصی از افراد امکان پذیر است که به شیوهی مناسبی کنار هم قرار گرفته شده باشندف د ر غیر این صورت امکان افزایش کارایی نیست و حتی امکان غوطه ور شدن فرد وسازمان در آسیبهای مختلف و متعدد وجود دارد که تشکیل سازمانهای غیر رسمی، کاردزدی، کاهش کارایی، بیتفاوتی و... از جملهی آنهاست. برای درک موضوع، گزارشی از یک تحقیق تقدیم میکنم: برای درک تأثیر سبکهای مدیریت، تحقیقی همزمان در فرانسه و نیجریه انجام شد. این تحقیق برای فهم تأثیر سبکهای مختلف مدیریت با تأکید بر سبک چهارم لیکرت صورت گرفت. سبک چهارم لیکرتی میگوید: انسانها را اگر آزاد بگذارید و به آنها بها بدهید، کارایی و اثربخشی آنها افزایش مییابد. برای اثبات این نکته، دو کارخانهی مشابه نساجی در دو کشور فرانسه و نیجریه انتخاب شد. سبک چهارم لیکرتی در هر دو همزمان به اجرا در آمد. بعد از شش ماه نتیچه چنین گزارش شد: 1- کارخانه نساجی فرانسه به بالاترین میزان کیفیت و سوددهی خود رسید. 2- کارخانه نساجی نیجریه ور شکست شد! این تحقیق به خوبی نشان میدهد که سبکها در افزایش کارایی( تقویت محاسن) و یا کاهش کارایی(ایجاد آسیب) مهم هستند و اگر سبک را به درستی انتخاب نکرد و در انتخاب سبک مدیریت، به فرهنگ، ظرفیت و انگیزههای افراد توجه نکرد، کاهش کارایی و اثربخشی در حد ورزشکستی اجنتاب ناپذیر خواهد بود. متاسفانه در کشور ما، به خصوص در بخش دولتی، معمولا سبک مناسب به کار نمی رود از این رو، سازمانهای دولتی بسیار سنگین حرکت میکنند و هرگز به نتایج دلخواه نرسیدهاند. برخی از ارگانهای دولتی، مراکز اداری خود را به پادگانهایی کوچک تبدیل کرده اند و به شدت هر چه تمام تر سبک یک لیکرت را اجرا میکنند. این در حالی است که نفرات آنها انسانهایی فرهیخته هستند که تحت آزادی و خودکنترلی در سطح بالایی از کیفیت هستند و در صورت محدود شدن در سازمانی بسته و بیروح کارایی خود را از دست میدهند. بر عکس، در سازمانهایی که چنین فرهنگ و رشدی در آن ها نیست، سبک چهارم اجرا میشود که نتیجهی هر دو ورشکستی، رکود و کاهش کارایی خواهد بود که آثار زیانبار آنها به جامعه نشت میکند.
موضوع مطلب : سه شنبه 90 اردیبهشت 13 :: 12:8 عصر :: نویسنده : ایرج گلشنی
شیر مادر و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی و وقوع جرم مقدمه: عوامل متعددی در ساخت شخصیت ما موثر هستند و به همین قاعده، بر آینده و سرنوشت ما موثر خواهند بود. آینده بی شک نتیجه اعمال و رفتار اکنون ماست و رفتار و اعمال فعلی ما محصول یک سلسله رخدادها و وقایع در هم تنیده و موثر بر هم گذشته است. صدها و شاید هزاران نکته موثر وجود دارد که از گذشته تا امروز و از امروز تا فردای ما را همراهی خواهد کرد و اگر این نکتهها مثبت باشند، اندیشه، گفتار و رفتار ما مثبت و حال و آیندهی ما موفق خواهد بود و در غیر این صورت، شکستها، ناکامیها، تلخیها و شرها از کنار ما دور نخواهندشد. واقعیت این است که تمام آینده و سرنوشت، در اختیار ما نیست و دیگران و عوامل بیرونی از محیط زندگی گرفته تا خانواده و... بر ما و سرنوشت ما موثر هستند و به همین قاعده، ما بر سرنوشت دیگران اثر میگذاریم. یکی از کسانی که –آگاهانه یا ناآگاهانه- اثر شگرفی بر ما گذاشتهاند، پدر و مادر ما هستند و به همین قاعده، ما یکی از اثرگذران بر آیندهی فرزندانمان هستیم. رابطهی تنگاتنگ و به هم پیچیدهی عالم انسانی، شگرفتر از آن است که بتوان آن را کاملا درک کرد و یا در کتابی جمع آورد، این است که هر کس با دانش و تجربهی خود به گوشهای از این عالم پیچیده میپردازد. با گرایش به سرنوشت خوب و بد، و با هدف ایجاد فرصت و زمینهی رشد و تعالی انسان از یک سو و پیشگیری از آسیباجتماعی و وقوع جرم، ما به موضوع «شیر مادر و اثر ان بر سرنوشت انسان» میپردازیم. اولین بار چند هفتهی پیش با نگاه جالب جناب آقای جواهری(مدیر کل محترم امور فرهنگی قوه قضاییه) توجهم به این موضوع جلب شد و بعد از آن مدتی است در این باره یادداشت برداری میکنم و هر لحظه موضوع برایم جالب تر میشود. بخشی از این یافتهها را موفق شدم در شبکه چهار با حضور ایشان طرح کنم اما ظرفیت بحث را بیش از حد چند برنامهی تلویزیونی دیدم این شد که تصمیم گرفتم یادداشتها ادامه بدهم و در وبلاگم منتشر کنم. هدف از این انتشار، دست یابی به نظر دیگر پژوهشگران است که امیدوارم نصیبم شود؛ نبابر این ، سعی میکنم موضوع شیرمادر و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی و وقوع جرم را بعد از این تاریخ در این وبلاگ وارد نمایم.
موضوع مطلب : یکشنبه 90 اردیبهشت 11 :: 7:11 صبح :: نویسنده : ایرج گلشنی
حدود 22 سازمان رسمی در کشور در امر پیشگیری از آسیبهای اجتماعی و وقوع جرم فعال هستند که از آن میان میتوان به سازمان مبارزه با مواد مخدر، ورازت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونت اجتماعی پیشگیری از وقوع جرم قوه قضاییه، سازمان زندانها (مخصوصا درامر اصلاح مجرمین)، و... نام برد. با وجود این همه سازمان، بند 5 از اصل 156 قانون اساسی همچنان بر زمین مانده و همت ملی در اجرای آن به وقوع نپیوسته است. هر چند که قوه قضاییه با تشکیل معاونت جدیدالتأسیسی به نام معاونت پیشگیری از آسیبهای اجتماعی و وقوع جرم اقدامی جدی دراین راستا شروع کرده است و چند ماهی است فعالیت خود را شروع کرده، اما بند 5 اصل 156 یک موضوع سازمانی نیست که یک قوه به آن بپردازد و سایر قوا نظاره گر باشند، بلکه این بند مانند سایر بندها و اصلها(مانندبند4) باید از خانهی ملت شروع و به همهی ارکان کشور تسری یابد تا شاید بتوان اقدام مناسبی کرد و نتیجه دلخواهی بدست آورد. با توجه به گسترش وحشتناک و بسیار فزونتر از نرمهای ملی و بینالمللی از آسیبها و وقوع جرم در ایران- بخصوص تعداد غیر قابل قبول زندانیان در کشور که به مرز سیصدهزار رسیده است- نیاز به اقدامات بزرگ در سطح ملی است. با تمام این ها، سازمانهای موجود از سه بعد دچار آسیب هستند که آنها را برای پیشگیری از آسیب دچار مشکل و ناتوانی میکند: بعد اول: عدم هماهنگی بین سازمانها و عدم امکان ایجاد برایند کلی از امکانات انسانی و غیر انسانی بعد دوم: عدم ارتباط مفید این سازمان ها با مردم و عدم همکاری با مردم در سطح وسیع بعد سوم: عدم وجود نگرش و دیدگاه روشن و مشخص که اندیشمندان را از یاری آنها باز می دارد. هر کدام از این ابعاد، نیاز به تشریح مشخص و مفصل دارد که امیدوارم بتوانم در آینده به تنیین آنها بپردازم.
موضوع مطلب : شنبه 90 اردیبهشت 10 :: 5:37 عصر :: نویسنده : ایرج گلشنی
از نگاه جامعه شناسی، رسانه های جمعی و به ویژه صنعت تبلیغات فشار زیادی را بر افرادی که ابزارهای بسیار محدودی برای دستیابی به موفقیت از مجراهای قانونی و طبیعی دارند، وارد می کند، زیرا این تبلیغات منشاء بروز حجم زیادی از مطالبات برآورده نشده با فرصت های بسیار اندک برای رسیدن به آن خواهد شد. این وضعیت موجب می شود، برخی از افراد اجتماع، دستیابی به اهداف و ارزش های رایج در جامعه را از مسیر های غیر مشروع و غیر قانونی جستجو کنند.( فرجیها ، 1385ص60 ) در این میان، رسانه ها نقشی کلیدی در تبیین شکل گیری این «فشار ناشی از خلاء هنجاری» که محرکی برای ارتکاب جرم است، ایفا می کنند. این موضوع ، تفسیر مرتون از «بی هنجاری»، شکاف میان اهداف و ارزش های فرهنگی و ابزارهای مشروع و قانونی موجود برای رسیدن به این اهداف را به خوبی آشکار می کند(Merton,1938 ).تحقیقات دیگری نیز به تشریح نقش مهم و اساسی رسانه ها در شکل گیری قلمرو بزهکاری و انحراف از طریق ایجاد عناوین جدید مجرمانه یا ایجاد تحول در میزان حساسیت نسبت به آن پرداخته اند. (Siegel, 2003 ) رسانه ها ممکن است فعالیت های روزمره را به ویژه در مورد چگونگی گذران اوقات فراغت که فرصت هایی برای ارتکاب جرم ایجاد می کند، تغییر دهند (cohen&Felson1979 ). همچنین رسانه ها با نمایش مستمر تصاویر فریبنده و خوشایند از ارتکاب جرم و اسطوره سازی از مجرمان، کنترل های درونی را تضعیف می کنند. این امر، در نظریه های روانشناسانه در مورد مهار زدایی و حساسیت زدایی در بخش شکل گیری انگیزه ارتکاب جرم بررسی شده است. ( Reiner,2000:212 ) تخریب شخصیت زن در فیلمهای مبتذل، آمادگی روسپیان برای نمایش زننده ترین اعمال، عادی جلوه دادن خشونت بارترین روابط جنسی، نمایش مکرر صحنه های تجاوز جنسی، نمایش روابط جنسی گروهی ضرب و شتم زنان و دختران برای شهوترانی در شبکه های ماهواره ای و اینترنتی و صدها مورد دیگر، نمونه هایی بارز از ترویج بداخلاقی و روابط نامشروعِ جنسی و از بین بردن قبح آنها به شمار می آید. بدون شک، چنین روندی زمینه ساز کجروی ها، انحرافات و خشونت های اجتماعی است، چرا که رابطه میان پخش صحنه های خشونت و شهوت و شبیه سازی ذهنی و عملی آن از جانب برخی از بینندگان، در مطالعات اجتماعی ثابت شده است. با ظهور فناوری های نوین اطلاعاتی و ورود به عصر اطلاعات، جامعه مجازی و جهانی شدن ماهیت، میزان گسترش جغرافیایی و همچنین تعداد جرائم دست خوش تغییرات عدیده ای شده است. این تغییرات به شکل واضح اثرات خود را در فرآیند تحقق و فعلیت جرائم که مستلزم 5 پیش شرط اساسی، عنوان مجرمانه، انگیزه مجرمانه، راه های ارتکاب جرم، فرصت ارتکاب جرم و سازوکار های کنترلی است بر جای گذارده و به شکل های مختلف بر نوسانات جرم تاثیر می گذارند (فرجیها ، 1385ص 75 ). دنیای مجازی و دیجیتال شده امروز، دنیای واقعی است. رسانه ها، محیطی را خلق کرده اند که در آن میتوان انواع و اقسام جرائم را شاهد بود. و از آنجا که محیط مجازی هیچ مرزی ندارد، مشکلات فراوانی پیش روی کنترل کنندگان این دنیا وجود خواهد داشت. فناوری های نوین اطلاعاتی با تاثیر بر پنج پیش شرط اساسی بالا نقش اساسی در تغییر کمی و کیفی جرائم دارند. در تغییر کمی، ابتدایی ترین شناختی که می توان از آمار های تبهکاری فراهم کرد، حجم تبهکاری در زمان و در مکان معین (کشور ، منطقه یا شهر) است. ( ریمون گسن ، 1370صص111- 112). نظریه «کنترل» می گوید: افراد جز در صورتی که آموخته باشند مرتکب خلاف نشوند به گونه ای ضد اجتماعی رفتار خواهند کرد. «روک» معتقد است: «آموزش های برآمده از برنامه های مختلف رسانه نقش مهمی در رفتار فرد دارد و تعیین کننده رفتارهای آتی او نیز خواهند بود». (Rock, 1996:182) *** یاران اهل تحقیق دریافتند که سعی کردم با استفاده از اندوختهی دیگران (بخصوص استاد ارجمندم جناب آقای ا.جامی) نکات مهمی در اختیار اهلش قرار دهم تا زمینههای نگرش مشترک در ما به وجود آید. بدیهی است دانشجویان و دیگر اهل نگرش و تحقیق ضمن استفاده از این دیدگاه، در نقد دیدگاه موجود و محک درستی یا کژی آن با این قلم سخن خواهند گفت.
موضوع مطلب : شنبه 90 اردیبهشت 10 :: 5:34 عصر :: نویسنده : ایرج گلشنی
«پروفسور جفری جانسون، استاد دانشگاه کلمبیا با پژوهشی که روی 707 خانواده برای مدت 17 سال انجام داد به این نتیجه رسید که احتمال ارتکاب جرم در نوجوانانی که در 14 تا 16 سالگی حداقل 3 ساعت از روز خود را به مشاهده برنامه های تلویزیونی خشن می پردازند در بزرگ سالی بیشتر می شود. نتایج بیش از 1000 پژوهش نشان می دهد که نمایش اعمال خشونت آمیز در رسانه ها موجب رفتار پرخاشگرانه در کودکان می شود؛ به طور مثال، خشونت زمانی می تواند اثر هیجانی و عاطفی خود را از طریق تلویزیونی بر مخاطب بگذارد که از قبل انگیزه های اجتماعی – فرهنگی و اقتصادی یا حتی سیاسی آن در شخصی پدید آمده باشد. اگر نوجوانی به دنبال نمایش یک صحنه جنایی با الهام از آن، دست به ارتکاب جرمی بزند، بالطبع از قبل، آمادگی آن را داشته است و چه بسا که برنامه تلویزیونی صرفاً نحوه اجرا را به او آموخته است. به عبارت دیگر، باید پذیرفت که یک رسانه به خودی خود کمتر موجب پدید آمدن انگیزه اعمال خشونت می شود و صرفاً باید آن را محرک یا راهنمای انگیزه هایی تلقی کرد که قبلاً در روحیات مخاطبان پدیدار شده اند» (بیابانگرد، صالحی سده؛ 1385ص87). «خشونت در بسیاری از رسانه ها چنان فراگیر است که گویی بر بیننده اثر انطباقی یا شرطی دارد و این ایده را پرورش می دهد که خشونت در جامعه امری معمول، طبیعی و قابل قبول است. «گاربنر» و دیگران (1978، 1980)، اطلاعاتی را ارائه می کنند که نشان می دهد بینندگان همیشگی تلویزیون بیش از بینندگان معمولی به شانس بالای مواجهه با خشونت باور دارند و از راه رفتن در شب می ترسند، نسبت به دیگران بی اعتمادترند و معتقدند که در یک جهان خبیث زندگی می کنند» (از کمپ، 1385: 462). «در چنین اوضاع و احوالی، تلاش برای تحقق آرمان های بشری، دستیابی به امنیت و سعادت، استقرار عدالت و سایر ارزش های انسانی و اجتماعی عقیم می ماند و به جای آنها تضاد، تعارض، خشونت، خصومت، جنگ و گرایش به ضد ارزش ها و رذیلت های اخلاقی گسترش می یابند و به عبارتی، ارزش های اخلاقی رنگ می بازند.» (لرنی، 1383صص 270 -269) «برخی نیز خطر بروز یک جنگ جهانی فرهنگی – اطلاعاتی را گوشزد کرده اند که به دنبال گسترش فناوری های رسانه ای در سراسر جهان و مقاومت ملت ها، قومیت ها، فرهنگ ها و ادیان متعدد و متفاوت در برابر هجوم رسانه های جهانی، روز به روز نزدیک تر می شود. چند دهه پیش نیز مارشال مک لوهان کانادایی پیش بینی کرده بود جنگ های آینده با تسلیحات جنگی و در میدان های نبرد رخ نخواهد داد. این جنگ ها با تصوراتی رخ خواهد داد که رسانه های جمعی به مردم القا می کنند» (سلطانی فر، 1384صص31 -30). سایرپیامدهای رسانه : 1- رواج فرهنگ هتک حیثیت و شرافت؛ 2- ترویج خشونت و سکس؛ 3- شایعه سازی و به راه انداختن جنگ روانی؛ 4- دروغ پردازی و نشر اکاذیب؛ 5- توهین و افترا؛ 6- ایجاد و افزایش بحران های فردی، ملی و فراملی؛ 7- دستکاری واقعیت ها؛ 8- تفرقه افکنی؛ 9- منفعل شدن؛ 10- تغییر دادن تدریجی نگرش افراد جامعه نسبت به یکدیگر؛ 11- تلاشی خانواده ها؛ 12- رکود فکری؛ 13- شست و شوی مغزی افراد و کنترل افکار؛ 14- تحت الشعاع قرار دادن توانمندی های انسان؛ 15- خدشه دار نمودن روابط انسانی؛ 16- تحمیل و تبلیغ اندیشه ها و کالاها؛ 17- تشدید گرایش به زیاده خواهی و مصرف گرایی. نظریه های روان شناسانه در مورد ایجاد انگیزه برای ارتکاب جرم نیز اغلب حکایت از تاثیر گذاری رسانه ها در این فرآیند دارند. برای نمونه، بسیاری مدعی شده اند تصاویری که از جرم و خشونت در رسانه ها ارائه می شود، یکی از شکل های«یادگیری اجتماعی» است و ممکن است افراد از رهگذر آثار تقلیدی یا تحریکی آن، با از میان بردن کنترل های درونی ناشی از مهارزدایی و حساسیت زدایی، به دلیل مشاهده مکرر تصاویر جرم و انحراف، به ارتکاب جرم ترغیب شوند (Warthella,1995:309-11). موضوع مطلب : شنبه 90 اردیبهشت 10 :: 5:33 عصر :: نویسنده : ایرج گلشنی
«تورن بری» (1987، به نقل از مک گوایر، 2006)، نظریه تعاملی را درباره بزهکاری ارائه داد که مفاهیم تبیینی الگوی الیوت را با عقاید دیگری از نظریه کنترل و نظریه یادگیری اجتماعی ترکیب کرد، وی به دنبال پاسخی برای این دو سئوال بود: 1- چگونه آزادی منجر به این می شود که افراد در مسیر الگوهای بزهکارانه قرار گیرند؟ 2- چگونه افراد می توانند فشارهای محیطی را ضعیف کنند؟ در پاسخ به این دو سئوال، تورن بری پنج متغیر تعاملی کلیدی و مهم را برای پیش بینی بزهکاری معرفی نمود: 1)دلبستگی به والدین، 2) دلبستگی به مدرسه، 3) دلبستگی به نگرش های قراردادی، 4) همنشینی با بزهکاران همسال، 5) پذیرش ارزش ها و رفتارهای بزهکارانه. در این نظریه، تعامل متغیرهای فوق در طول زمان مورد مطالعه قرار می گیرند. تعامل این عوامل تعیین کننده شروع بزهکاری هستند. «لبلانس» یک الگوی تلفیقی ارائه داد که مطابق آن بین اعمال بزهکارانه، عامل بزهکاری و بزهکاری به عنوان یک پدیده اجتماعی تمایز قائل است. وی در چشم انداز چند لایه ای خود، معادله ای را مطرح می کند که در آن سه عامل وجود دارد. این سه عامل عبارتند از: اعمال بزهکارانه ای که تحت فشار و اضطرار انجام می گیرند (مانند حضور نگهبانان در مقابل فرصت های جرم)، الزامات درونی در دنیای مجرمین (مانند دلبستگی به دیگران و ارائه الگوهای رفتاری که مورد پذیرش همنشین های مجرم است) و تعدیل سطح جرم در جامعه به عنوان یک کل(ساختارهای فرصت قانونی، تقویت قانون و ضمانت های اجرایی در مقابل بد سازمانی و بی هنجاری های اجتماعی). تعامل این عوامل، تعیین کننده وقوع یا عدم وقوع جرم هستند. (ابوالمعالی ،1388 ، ، صص 48-49) «فرینگتون» (2003) الگوی تلفیقی را ارائه داده است که نقش عوامل روانشناختی و جامعه شناختی را به طور تواًم در نظر گرفته است. این الگو بین فرآیندهای بازدارنده و انرژی دهنده تمایز قائل می شود. این فرآیندها منجر به دوری یا نزدیکی به اعمال مجرمانه می شود. همچنین این الگو، فرآیندهای درونی یا موقعیتی کوتاه مدت و فرآیندهای رشدی درازمدت را از یکدیگر متمایز می کند. فرینگتون در الگوی تلفیقی خود، از یک طرف وقایع ناکام کننده زندگی را به عنوان عوامل انرژی زای کوتاه مدت می داند که منجر به گرایش به رفتارهای ضد اجتماعی می شوند و از طرف دیگر، فرآیندهای شناختی تحریف شده را نیز مسئول گرایش به رفتارهای ضد اجتماعی کوتاه مدت می داند. در واقع، فرآیندهای شناختی معیوب، انتخاب روش های غیر منطقی و دستورالعمل های ضداجتماعی را به دنبال دارند که حاصل طرحواره های شناختی تحریف شده هستند. یکی دیگر از عوامل بازدارنده جرم از دید فرینگتون مهارت های فرد در زمینه های مختلف ارتباطی، حل مساله اجتماعی، کنترل خشم و حتی مهارت های انجام فعالیت های حرفه ای است که تفاوت نوجوانان بزهکار و عادی را در سه مولفه مهارت های ارتباطی، حل مساله اجتماعی و کنترل خشم مورد تایید قرار می دهد. از دید فرینگتون، ضعف در مهارت های مختلف، زمینه ساز گرایش به رفتارهای ضد اجتماعی می شود. امروزه بسیاری از صاحب نظران بر این باورند که رسانه بسط دهنده جرم، جنایت و خشونت می باشد. به بیان دیگر، «رسانه ها، موجبات بروز و توسعه خشونت را فراهم آورده و جهانی خشن، ناامن و پرمخاطره را تکوین بخشیده اند. آنچه آشکار است این که رسانه ها همان طور که در ایجاد مشارکت و امنیت، نقش ایفا می نمایند، همان گونه نیز امکان دارد با تنزل قدرت انتخاب مخاطبان و تضعیف روند نهادی شدن ارزش های اجتماعی و انتقال تصورها و انگاره های از هم گسیخته، افراد جامعه را دچار تعرض ها و چندگانگی های فرهنگی و اجتماعی کنند و وفاق، مشارکت و همدلی را تبدیل به نفاق، جدایی، خشم و خصومت کنند. در چنین شرایطی، تنش، تعارض و خشونت پدیدار می گردند و هنجارها و ارزش های پسندیده جامعه رنگ می بازند» (لرنی، 1385صص103-102). در واقع، رسانه ها قادرند تمام دستاورد های جنایی را به کل جامعه انتقال دهند. به واسطه جهان ارتباطات، از فناوری جدیدی برخوردار شده و این موضوع هم به این خاطر است که: - رسانه ها به نشر فناوری جنایی کمک می کنند. - رسانه ها به انتقال فناوری جنایی در همه اقشار می پردازند. - رسانه ها به پخش فناوری جنایی در همه سال های زندگی می پردازند (ساروخانی، 1381ص 601). «نمایش بی حد و حصر خشونت [و همچنین جرم وجنایت] در وسایل ارتباط جمعی، به ویژه تلویزیون باعث شده است که خشونت از بزرگسالی به دوره کودکی انتقال یابد و کودکان در حالی که مهارت های شناختی، ذهنی و اجتماعی لازم را برای درک، توجیه و مقابله با خشونت ندارد و تفاوتی بین واقعیت و خیال قائل نیستند با تهاجم انواع رفتار های و اعمال خشونت بار و پرخاشگرانه رو برو شوند. دنیایی که تلویزیون در ذهن کودکان ترسیم می کند، دنیایی خشن، ناامن، بدون عاطفه، مادی، زشت و پر از جنگ، نزاع و درگیری است و تا حدی به همین دلیل، امروزه سن ارتکاب جرائم و اعمال بزهکارانه و جنایی در مقایسه با گذشته، کاهش و میزان بروز و شیوع آن افزایش یافته است.» (بیابانگرد، 1385ص 86) در سال 2001 میلادی، «اندرسون» و «براد بوشمان» با انجام پژوهشی همه جانبه اظهار داشتند نوجوانانی که از بازی های رایانه ای خشن استفاده می کنند بیش از دیگران مرتکب اعمال خشن در دنیای واقعی می شوند. آنها اعلام کردند، اثر مخرب بازی های رایانه ای – ویدیویی بیش از فیلم هاست. در سال 2003 میلادی، این دو پژوهشگر اذعان داشتند موسیقی های خشن، تفکر پرخاشجویانه را در افراد بیشتر می کند و کینه جویی را در آنها افزایش می دهد. «لئونارد ارون»، استاد دانشگاه میشیگان نیز با بررسی 856 جوان ساکن حومه شهر های بزرگ به این نتیجه رسید که احتمال ایجاد مشکل قانونی توسط پسرانی که فیلم های تلویزیونی خشن مشاهده می کنند، 8 برابر بیشتر از دیگران است. با ادامه پژوهش ها، «ارون» اعلام کرد: افرادی که در سنین آغازین دبستان و پیش از آن به برنامه های خشن صحنه های جنگ و گریز یا کشت و کشتار می دیدند در بزرگ سالی (بعد از 30 سالگی) بیشتر مرتکب جرائم جدی و آسیب رسان می شود یا در مقابل فرزند و همسرشان، اعمال خشن و بی رحمانه از خود نشان می دهند.» (بیانگرد، 1385صص 87-86)
موضوع مطلب : شنبه 90 اردیبهشت 10 :: 5:32 عصر :: نویسنده : ایرج گلشنی
سادرلند و پیوند افتراقی نظریه پیوند افتراقی ادوین سادرلند، مشهورترین نظریه از مجموع نظریه هایی است که دلایل ارتکاب جرم را توضیح می دهند. نکته اصلی نظریه سادرلند این است که افراد به این علت کج رفتار می شوند که تعداد تماس های انحرافی آنان بیش از تماس های غیرانحرافی شان است . این تفاوت تعامل افراد با کسانی که ایده های کج رفتارانه دارند نسبت به افرادی که از ایده های همنوایانه برخوردارند (یعنی تماس بیشتر آنان با کج رفتاران یا ایده های کج رفتاری ) علت اصلی کج رفتاری آن هاست . خلاصه ای از رویکرد سادرلند به مسأله کج رفتاری را به دلیل اهمیت فراوان آن نقل می کنیم : 1ـ کج رفتاری یادگرفتنی است . نه ارثی است و نه محصول بهره هوشی پایین یا آسیب مغزی و امثال آن 2ـ کج رفتاری در تعامل با دیگران آموخته می شود. 3ـ بخش اصلی یادگیری کج رفتاری در حلقه درون گروه روی می دهد و رسانه های جمعی و مطبوعات نقش دوم را ایفا می کنند. 4ـ یادگیری کج رفتاری شامل آموختن فنون خلاف کاری و سمت و سوی خاص انگیزه ها، کشش ها و گرایش ها می شود. 5ـ سمت و سوی خاص انگیزه ها و کشش ها از تعریف های مخالف و موافق هنجارها یاد گرفته می شود. 6ـ فرد به دلیل بیشتر بودن تعریف های موافق تخلف ، به نسبت تعریف های موافق با همنوایی با هنجارها کج رفتار می شود. این نکته ، قضیه کلیدی نظریه سادرلند است . 7ـ پیوندهای افتراقی ممکن است از نظر فراوانی ، دوام ، رجحان و شدت ، متفاوت باشند. 8ـ فرایند یادگیری کج رفتاری از طریق تعامل با کج رفتاران و همنوایان ، سازوکارهای مشابهی با هر نوع یادگیری دیگر دارد. 9ـ کج رفتاری را که خود تجلی نیازها و ارزش های کلی است نمی توان با همین نیازها و ارزش های کلی تبین کرد (سادرلند و کرسی ، 1966: 83-77). موضوع مطلب : دلیل درباره وبلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 63
بازدید دیروز: 116
کل بازدیدها: 212967
|
||||